فتوبلاگ پرپروک

عکس‌های روح‌اله بلوچی

فتوبلاگ پرپروک

عکس‌های روح‌اله بلوچی

نظرات 32 + ارسال نظر
بنگری چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 21:43 http://www.bangeree.blogsky.com

سلام روح الله عزیز...
تصویری فوق العاده زیبا ...
باز دریا .... اما این بار با حمل ماشینها بر بارج ..
شاد بشی

مرد باران چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 21:51 http://rainct.blogsky.com

چه هست حالا این؟
موفق باشی...

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com

احمد چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 21:52 http://ganjeh.blogsky.com

سلام من وبلاگ سما رو ثبت کردم.
خوشحال می شم اگر شما هم لینک وبلاگ من رو در وبلاگ خود ثبت کنید.

یه دوست چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 22:08

سلام
آخرش تو رو به عقد دریا در میارن

از خیلی وقته با هم عقد کردیم

هادی جعفرزاده پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:07 http://www.hadij1985.blogfa.com/

سلام روح الله جان
این همون عکس جشنواره دریا نیست؟
واقعا انتخاب شدنش حقت بود
خیلی قشنگه

مهرگان پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:11 http://bandarmehr.blogfa.com

سلام
قراره کجا برن؟؟؟

موفق باشی

حسین زارعی پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:22 http://nimrah.blogfa.com

سلام
دوست عزیز من شما را لینک کردم. اگر شما هم من را لینک کنید واقعا ممنون میشم.
خدا نگهدار

کسی منو دوست نداره پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 http://keleng .blogfa.com

س.......................................................لام

امیرسوکی پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:02 http://www.amirsooki.blogsky.com/

سلام.
به اینا میگن دوبه ؟ چی میگن به این کشتی ها ؟
زاویه ی عکس بسیار مناسب و زیباست .

یه دوست پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 19:54

به سلامتی ومبارکی به پای هم پیر شین (لی لی لی.......)

هلهلوک پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:22 http://www.halhalook.blogfa.com

سلام
عکس جالبیه
دوست عزیز خوشحال میشم بیای بهم سر بزنی

طناز جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:30 http://nazkhanum.blogsky.com

سلام...
ای کاش میشد با این کشتی سفر کرد...


اما نه کشتی رو نمیخوام...

یکی دوتا از این ماشینا هم بسه...


شوخی کردم...

خوش باشی....

Nader Kohansal جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 18:44 http://www.nakopix.com

چه پنجره ی فوق العاده ای ..
پنجره ای رو به دریای آبی. ترکیب بندی عالی است روح اله عزیز.

کاما جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 19:24

سلام
اولین شماره ی ضمیمه ی هنری کاما در نشریه صبا یکشنبه بیست و ششم اسفند منتشر می شه.
قربانت

علی جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:05 http://www.galleri77.blogsky.com

سلام.عکس خوبیه.یه سر هم به وبلاگه درویشی من بزن.با اجازه لینکت را روی وبلاگم میذارم.ممنون میشم اگه شما هم اینکار را انجام بدید.

دخت سورو جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:48

سلام اقای بلوچی عزیز مثل همیشه عکسونت جالبن موفق بشی

اسمال شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:13

آقای بلوچی عزیز
یک توضیحی هم راجع به عکس هادی بد نین البته کاری خیلی عالین

میرزایی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:52

یه ترکیب بندی وزاویه دید فوق العاده مرحبا

کهره شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:04

عالی

رییس اسبق یکی از شرکتهای دولتی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 21:16

وارداتین یا ...

دخت لنگه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:56

قبلا عکاسیت بهتر بود .سعی کن خودت باشی.تقلید خوبه ولی نه تا این حد

جغد بندری یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 http://halhalok.blogsky.com/

ترکیب دلپذیری ایشن . همه چیز متناسبن.
درودبلوچی...

فریدونی یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:08

ماشین سومیه خیلی تو کتم هستن

[ بدون نام ] یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:10

تبلیغات X
رنگ خیال
مردمان ده ما کات را می فهمندبرای مدتی نیستم
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اسفند 1386ساعت 11:8 توسط مانی

--------------------------------------------------------------------------------

فیلمی ازعباس کیارستمی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10




A Film By



Abbas Kiarostami

10




سرفصل5 - منو بذار خونه مادر بزرگ .( امین )





امین وکاوشی در مفهوم مادر بزرگ و خانه اش که تمثیلی از گذشته اند.

فیلم ده از (10 به 1) در ده سکانس در حال گذار وعقب گرد در نشان دادن بخشی از هویت و روابط اجتماعی آدمهای این سرزمین با تمام تعارضات ووجه اشتراک و افتراق هاست . فیلم ده با نوعی جانبداری از قوانین به نفع زنان در جامعه ایران و به طور بسیار مشخص تر با اشاراتی بسیار سرراست در چند سکانس بیشتر سعی در کاویدن گذشته دارد. به طوری که ما را در میان دو خط فاصل سنت و تجد د ، یا بازگشت به گذشته و طرح این سوال که آیا این صورت سنت است که باید عوض شود و یا این منطق آن است و یا این هر دو که خواسته و یا ناخواسته در گذر زمان با ورود هر آیین ، سنت و مفهوم تازه تعغیر خواهد کرد و این" ما هستیم که در این تعغیر نقشی اساسی را ایفا می کنیم قرار می دهد.

بازگشت های چند باره در فیلم که مانیا اکبری و امین در جهت حرکت به سمت خانه مادر بزرگ در اتوبان که مادر سعی دارد از مسیری دور برگردان به آن برسد و امین عبور از مسیرغیر مستقیم به شکلی که دیگر نتواند جهت خانه مادر بزرگ را تشخیص دهد را رد شدن و نرسیدن معنی می کند ونسبت به این مسیر به سمت گذشته اعتراض دارد نشانه چیست ؟

معنای گذشته در فیلم ده، چند لایه است؛

- مادربزرگ درون فیلم که او را می بینیم .

- مادربزرگ امین که ما نمی بینیم و حتما با مادربزرگی که می بینیم تفاوت دارد. چرا که اسا سا کیارستمی در فیلم ده از طریق نشان ندادنها و یا همان چیزی که نقطه چین می نامیم بیشتر سخن می گوید و در واقع نشان دادنها ی فیلم جدای از این که تبیین کننده خود موضوعات مطرح شده اند بیشتر اشارتی به خطوط گذشته اند . اشارتهایی که گاه و بی گاه از طریق امین مطرح شده ، تاکید شده و گاه به تمسخر گرفته می شوند.

- زندگی قبلی مادر و پدر امین که از هم جدا شده اند و ارتباط آنان که روابط درون متنی و بیرون متنی آدمهای داستان را فراهم می سازد.

- در اغلب سکانسها شخصیت های روبروی مانیا اکبری گذشته خود را با پریشانی یدک می کشند ودر این آزاردهندگی خود را محصور دیده ، به طوری که از آینده به کلی نا امید هستند و یا در حال گذار و پوست انداختن مرحله ای هستند که مانیا خود آن را تجربه کرده و یا در حال تجربه است.

- در فیلم ده با موقعیت های بسیاری روبرو می شویم به طوری که می توانیم ده را فیلم موقعیت ها نیز بنامیم ." شاهکله این موقعیت ها بر ظرفیت پذیری امین ونگاه او به سمت آنچه که زندگی از دست رفته او و خانواده اش معنی می دهد است".



تمام خشمها و اعتراضهای امین ازهمین گذشته نه چندان دور می آید . او باردار شرایط روحی روانی ایست که میان دو خانواده قبلی و فعلی معنی دار می شود. امین داستان را با موقعیت هایی که می دانیم کیار ستمی برای بازیگرانش قبل از فیلم بوجود می آورد و سپس آنان را در موقعیت فیلمی قرار می دهد به پیش می برد و در حقیقت به سکانس صفر و همان نقطه پایانی وآن دیالوگ بسیار کلیدی می رساند. زنان در طول داستان و در باز خوانی این گذشته، سایه های روبروی امین هستند و امین با تعارضی که دچار است و گاه این موتور پیش برنده کل داستانکها می شود ما را به چالش در خود و این سایه ها فرا می خواند. به طوری که حتی دررهیا فت به سکانسها ی دیگر نیزهمواره نبود امین را احساس می کنیم و یا برای بودنش دنبال جایی می گردیم . برای امین آنجا که فقدان عشق باز نمود دارد این سنت عشقی است، که رویه مادرانه خود را نشان می دهد و به ما گوشزد می کند که خلا موجود چیست و امین در جستجوی چه چیزی در این مادری که خودخواه و عصیانگرش می نامد است. او مصرانه در هر گریزی که فیلم ساز اجازه اش را داده است به ما می نمایاند در شدت فهمی مضاعف که در هر شکلش بزرگسالانه می نماید دچار است و این فهم آنگاه به استیصال می انجامد که امین در جنگی نابرابر میان مادر و پدر و او که هرکدام سهم عاطفی خود را یا برداشته اند و یا طلب کارند بی آن که خود بخواهد ، از سر ناچاری دست و پا می زند.

آیا تلاش امین در این پیگیری مستمر جسورانه به بار می نشیند ؟

آیا نتیجه تلاش او این است که بلاخره مال خودش ، مال این هستی بشود ، چیزی که مادر خواهان آن بوده و اکنون به آن رسیده ؟

پدر در فیلم ده کجاست ؟

پدر همیشه آنطرف جاده است وما خوب می دانیم هرگز به این طرف جاده نخواهدآمد.

اما ما اینجا در ماشین مادر، مرد کوچک شده دیگری داریم که کیارستمی از زبان او بسیاری از رازهای این مادر و پدر ناموفق را باز گو می کند و این که او مال کیست ؟

پدر ؟مادر ؟خانواده ؟خودش ؟ هستی ؟

چرا امین تعارضی در حد فاصل میان عشق ، هنر، خودخواهی ، خانواده ، مفهوم پدر و مادر ودر نهایت خورشت قورمه سبزی دارد ؟

چرا مادر می گوید امشب با من نمی خوابی و این در کجای سکانسی که کیارستمی جا انداخته است ( نقطه چین ) نشان داده می شود؟

...



امین و کاوشی در مفهوم واقعیت و گذشته در نسبتی با حال ؛



به این گفته از زبان امین دقت کنیم . ( من چه گهی بخورم آخه )

و تنها پاسخی که مادر می دهد .( تو فقط واقعیتها رو ببین )

واقعیت ها چه هستند ؟

نسبت این واقعیتها با گذشته چگونه است؟

پس از دیدن اولین سکانس درمی یابیم که امین دارای شخصیتی عادی نیست و به قول روانشناسان دارای سندروم پیش فعالی است و نیز در سکانس های بعد می فهمیم که امین از واقعیتهای موجود زندگی اش سخن می گوید و هیچ گفته ای و یا رفتار ی ایدالیستی را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از خود بروز نمی دهد.

پس واقعیتی که مادراز امین می خواهد ببیند چیست ؟

آیا جز این است که دو دوالیسمی که هر دو از آن سخن می گویند یکی است و فقط هر کدام از دریچه خود و با توجه به فاصله های رفتاری و ذهنی خویش به عدم تطابق می رسند .

آیا گسست نسلی که خمیر مایه تعدادی دیگر از سکانس نیز هست آبشخورش اینجا نیست ؟

فیلم از کدام واقعیت سخن می گوید ؟

از کدام واقعیت جانبداری می کند ؟

درتطبیق این دو واقعیت چه راهکاری می دهد ؟

آیا لازم است که این دو واقعیت به تعریفی واحد برسند ؟

محل تلاقی این دو واقعیت چیست ؟

اصلا واقعیتی جز آن چه که در ذهن کیا ر ستمی است و به فیلم در آمده وجود دارد ؟

نکته ظریف کیارستمی در ساختن فیلم ده همین است. او از کنار این تطابق بی هیچ جانبداری عبور می کند و ما را با یک نقطه چین دیگر تنها می گذارد، اما مثل همیشه با رویکردی کاملا شفاف .

این واقعیت هرآن چه که باشد جدای ازمسیر تاریخی و تمام گسست ها یش و(می توانید بخوانید گسلها) هجوم هایش نمی تواند باشد. فاصله ای میان مادر و امین، دو و یا چند نسل .

اما سوال اصلی این است که میان این واقعیت تکثیر شده کدام رویه بیشتر رخ می نماید ، به گمان من رویه سنت .

در کوتاهترین سکانس، درست تر ین و کاملترین گفته که دیگر گویا امین بی هیچ تعارضی ، بی هیچ مناقشه ای و با اعتماد به نفس کامل بیان می کند این است :

"منو بذا رخو نه مادر بزرگ ".



و این آغاز کاوش امین است در گذشته ، چرا که از امروز جوابی برای تعارضات خود نیافته است.

و این آغاز کاوش ما است چرا که فیلم آن سوال اصلی را از ما پرسیده است .



مادر بزرگ ؟؟؟







...............................



نوشته دوستی در مورد پست

5- منو بذار خونه مادر بزرگ



سلام دوست عزیز
ممنون که به استاکر سر زدی. با یه مطلب کلی درباره ی کسوف آنتونیونی به روزیم.
و اما در مورد ده....
مطلبتون از جهتی به درد بخور بود ولی فکر میکنم بررسی مضمونی یک فیلم به این راحتی , یکم برای وبلاگ نویسی غیر قابل قبول باشه. و اینکه این فیلم اینقدر از نظر فرمی دارای ارزش هست که مفهوم هاش رو هم ه کنار بذاریم باز هم بشه در موردش مفصل حرف زد. و گفتن اینکه چی نماد چیه و کی نماد کدومه , چندان اینجا جایی نداره.
البته این فقط یه پیشنهاده . و فکر میکنم گذینه ی یک یعنی جنبه ی هرمونتیکی هنری تنها جنبه ی قابل بحث در بین چندین عنوان یاد شده باشه.
هر چند دید شخصیتون به مفاهیم این فیلم قابل تحسین هستند. و البته در جاهایی قابل نقد.....
موفق باشید. به امید مطالب بهتر.....



...............



نوشته بالا از دوستی در مورد پست نقدفیلم 10 عباس کیارستمی مرا بر آن داشت تا به بهانه آن وجیزه ای بنویسم. طولانی بودنش را ببخشید اما پست اصلی در این وبلاگ سرفصل (5- منو بذار خونه مادر بزرگ ) من است .



وجیزه ای برای خودم برای بیداری ؛

سلام دوست من ؛ مطلبی که برایم نوشته اید دور از ذهن و شان بود .



۱- ملاک قابل قبول بودن و غیر قابل بودن را نمی فهمم و اصلا این که در عصر ارتباطات عصر لجام گسیخته فناوری حرامزاده تبلیغات و بمباران هر چیز و هر کس ( بد نیست بدانید ازقرن 2000 به بعد هر انسان در طول مدت عمرخود بیش از چهار سال متوالی را فقط تیزر تماشا می کند از مابقی مولود های حرامزاد شهری و دولتی و علنی و غیر علنی خود و همکیشان و ناهمکیشان خو د ونابه خود ها هم که بگذریم )

نوشتن در وبلاگ آنهم نوشتی در مورد سینما آنهم به این شکل قابل قبول و یا غیر قابل قبول باشد .

دوست عزیز ملاک غیر قابل قبول و قبول بودن این گفته شما چیست ؟

سخن گفتن در مورد این که من چه چیز را دوست دارم و یا ندارم در فضایی از دوست داشتن و نداشتن می تواند سرگرمی شما و دیگر دوستانتان باشد. اما سرگرمی من نیست من متاسفانه و یا خوشبختانه در همه چیز جدی هستم و در این وبلاگ جدی تر .

من کجای نوشته از کلماتی چون دوستش نمی دارم ، تعریف از فیلم بدون نقبی به ساختار ، خوب ، بعد و در کل کلماتی کلی و تکراری که در وبلاگ و نوشته های شما و دوستانتان فله ای و فرغون فرغون یافت می شوداستفاده کرده ام که اینگونه برداشت کرده اید.

این که اینجا جای چه چیزی هست یا نیست فقط به خود من مربوط است مثل دوست گستاخ و از زیر بته عمل آمده ای که به خود اجازه می دهد به مدد همین امکانی که من هم در اختیار دارم به من فحش بدهد . کاش می دانستم کجایش را سوزانده ام و یا او جرات دادن آدرسش راداشت.

دوست من باد دعوای من و او شما را نگیرد و از قصه پرت نشویم.

اگر ملاگ خیر را شما خود عنوان می کنید پس شاید خود خیرنیز نزد شماست و بگویید همه از صغیر و کبیر بیایند و در مورد این که چه بنویسند با شما مشورت کنند . گفته باشم هر کس جز سلام و احوالپرسی در این وبلاگ از این به بعد مطلبی نقدی و سخنی در مورد نوشته هاو یا هر چیز دیگر دارد درست و شفاف بنویسد و من همین جا حاضرم تا ابد الدهر در پاسخش بکوشم و اگر چیزی بلد بود یاد بگیرم و یا یاد بدهم .

دوست من دنیای ما به هزار و یک دلیل دنیای تعارفات نیست. دهکده زیبای شما را آقای مک لوهان و هم کیشان از خود مترقی ترش چند دهه ای است که به مرده شورخانه ا جساد تبدیل کرده اند . آدمیزاد در سالهای آینده باید رنج را قرقره و درد را تنقیه و آرامش را استفراغ کند. آنهم از نوع مجازی اش .



۲- و اما فیلم 10 . مجال آن نیست تا بگویم کیارستمی در تمام سالهایی که فیلم 10 را نساخته بوده به چه چیزی فکر می کرده اما فقط همین را بگویم که اتفاقا فیلم ده از نظر فرمی چیز تازه ای ندارد و اگر دارد قرار نیست ما از این فیلم با واقعیتی و یا حتی آبستراکتی جدید در فرم سینمایی برسیم . سینمای کیارستمی سینمای فرمئ نیست این را هر کس سر سوزن خرده هوشی دارد می فهمد . تمام سینمای کیارستمی را به عنوان مدافع این سینما عنوان می کنم فقط چند مشخصه ساده استوار می سازد . و نه فرم و یا پیچیدگیهایی که شما دنبال آنید. که اگر این گونه بود این او که میبینی" کیارستمی" نبود.

فرم در این سینما هرگز از محتوا جلو نمی زند و همذات آن پس و پیش می شود رمز فرم در سینمای کیارستمی آن زیتون بزرگ و رسیده مدرنیته است در قالب تصاویر ی عیان تر از خود درخت ، اما بسیار زیرکانه و در زیرسایه یک ماجرای عشقی و نگفتن و نگفتن و یا شاید گفتن ( ستایش فدریکو مایور و اسکورسیزی در این مورد جالب توجه است )

این فیلم آنقدر در سادگی تقطیع ها و پلان ها از زاویه دید کوتاه شده مخاطب در گیر فرم است که به جرات می توانم بگویم نمونه نادری از سینمای در اختیار مفهوم است . در این مورد ذکردو دیالوگ کافی است .

( منو بذار خونه مادر بزرگ ) این دیالوگ کل نظام موتاسیونی ایران و حتی شرق را زیر سوال می برد !!!

( شماها عمده فروشین ، ماها خرده فروش ) این دیالوگ کل ساختار خانواده را در ایران و شرق زیر سوال می برد !!!

دوست من کدام فرم کدام کشک ؟

کیارستمی در فیلم ده تمام تلاشش را، تاکید می کنم تمام تلاشش را کرده تا تو در دیدن فیلم درگیر فرم نشوی زیرا مفاهیم دلمه شده در ذهنش به تمامه و یکباره در این فیلم اجازه بروز پیدا می کند و حتی به طور کلی و با احتیاط می توان گفت که او بخشی از همین بی فرمی را نیز فدای مفهوم کرده است .

اگر در مورد فیلمهای خانه دوست کجاست و یا گزارش و یا باد ما را با خود خواهد بر د و یا زیر درختان زیتون چنین نکته ای را می گفتی شاید می شد با اندکی تسامح قابل قبول دانست ولی در مورد فیلم ده هرگز!

فیلم ده همانطور که گفته ام فیلم موقعیتها ست و پرداختن من به صورت مضمونی به این فیلم غیر از دلائل آورده در بالا از آن روست که هر سکانس این فیلم بخشی از هویت مخدوش من تو و جامعه ایرانیست .

دوست من از بس نشستیم و گفتیم که به این دلیل و عموما دلائل شخصی از این فیلم خوشمان می آید و یا نمی آید دیگر حالم به هم می خورد. خوش آمد من و یا دیگری چه گره ای می تواند در رسیدن ما به افقهای جدید و فهم هرآن چیزباز کند.

من در تحلیل فیلم ده هیچ نکته شخصی را لحاظ نکرده ام .

حالا نردبام را بر عکس کنیم و ببینیم این شخص که می گوییم چه خصوصیاتی دارد!!!!!!!!!!!! ؟

هیچ آبستره ای بدون واقعیت و جود ندارد و نیزتمامی واقعیت ها در تصادم با ذهن ما آنکادره می شوند . مگر می شود دم از واقعیت بدون حضور انسان زد . بودن هر چیز در جهت بودن انسان است ( در غیر این صورت خلقت عبث است و اگر شما نظری جز این دارید بگویید تا من نیز چون حشره ای باشم بی مامن و ماوا بی یافتن حقیقت )و در نبود انسان ، واقعیت که هیچ، نسبت با حقیقت هم مخدوش است .بی انسان واقعیت دست نخورده و باقی در خزانه غیب الهی چون حوریان دست نخورده می ما نست بی آن که بکارتش به دست انسان برداشته شود . فکر می کنید که چرا فلانی و یا من از کیارستمی خوشمان می آید به دلیل آن که مقداری تصویر نشانمان داده است ؟

الله اکبر

نه او ما را از بهشتی که در آن هستیم و همه چیزش می پنداریم پرتاب می کند . به دلیل پرده برداری بخشی از واقعیت است، آنهم واقعیت شخصی .بگذریم که سخن به اباحه و تنزل نرود .که متاسفانه روزگار ما روزگار اباحه گری است .

غفلت از مضمون و نبود نقد در این زمینه و ترس از نقد در مورد تابوها و یک مشت منتقد مریض شما را به این اشتباه می اندازد که در مورد هر مطلبی اظهار نظر کنید. آن را شخصی بپندارید و یا غیر شخصی بی هیچ ملاک و حتی سفسطه ای و حتی دلیل گول زننده ای . بی آن که بدانید در جهان امروز شخص چه معنی می دهد و جمع چه معنی ؟

۳- و اما در مورد نماد . این گفته نیز باری به هر جهت است . ما در هر شبانه روز در هر کلام و گفتار( شما از هرمنوتیک نیز سخن گفته اید که در زمان خود به آن می پردازم، اما این نکته را نیز با نگاهی به مبانی هرمنوتیکی بیان می کنم ، منظورم خود هرمنوتیک نیست ) از نماد سخن می رانیم .هر اسم یک نماد است و این دیگر ارسطو یی و افلاطونی و دکارتی و هگلی و شوپنهاوری هم نیست .

نام ... هر چیز نامی است و هر نام کاشف خداست و هر نام عیان کننده همان واقعیتی است که هر کس ذره ای نور حقیقت را بر تابیده پاچه هایش را ور مالیده و در کشف آن به قول بهادری عزیز خشتک پاره می کند.

دوست من با چه دلیلی در کدام کلاس درسی و کدام استاد و معلمی جاو مکان نمادآوردن را مشخص کرده بگو تا ما هم بدانیم . نکند شما نماد را همان المان و یا تمثیل را همان تاویل و تحصیل را همان تعغیر و یا ... پنداشته اید .

۴- و اما در موردهرمنوتیک .

هرمنوتیک چیست ؟

اگر هرمنوتیک جدید (با نسخه قدیمی اش کاری ندارم که پای قرآن و کلی متن مذهبی و حوزه آسمان به پیش می آْید .) را با تمام مشخصه های جدیدش به عنوان علم در نظر بگیریم سخن گفتن درحوزه هر علمی و در چهارچوب آن آنهم با موضوع سینما و در مورد فیلمی مثل 10 سرشار از تاویل و تفسیر و نماد و غیره و غیره است که در مجموعه کتابهایی که دارد چاپ می شود به تفضیل به آن پرداخته ام.

من نفهمیدم در مورد فیلم ده باالخره بهتر بود نگاهی فرمیکال می داشتم . نگاهی بدون پرداختن به مضمون ! و یا نگاهی هرمنوتیکی ؟

و اصلا این نگاهها مگر میتوانند بی نسبت با همدیگر مطرح شوند ؟

و اصلا مگر در چند پست قبلی از دوستان نخواستم که آنان انتخاب کنند و من بنویسم ؟

دوست من قسم حضرت عباس را قبول کنم و یا دم خروس را !

پیداست که تفاوت میان تاو یل با تفسیر را نمی دانید.تفاوت مضمون را نیز با هرمنوتیک، اگر قرار باشد ، آدمها از همین الان تصمیم بگیرند که به طور کامل تاویلی سخن بگویند. دیگر هیچکس سخن دیگری را فهم نخواهد کرد و می بایست تروفو را نیز از گور صدا بزنیم تا تمام لغت نامه ها ی دنیا را در فیلم دیگری به صورت نمادین بسوزاند !

حلاج جان بر سر تاویل نهاد ، عین القضات بر پوستین تاویل شمع آجین گشت و مولوی بر کنف تاویل است در دل مردمان... باز هم بگویم ؟

دنیای سراسر تاویل بازار مکاره ا یست که در آن هیچ متایی خریدار ندارد زیرا که فهم نمی شود .

۵- فرموده اید تنها از نظر هرمنوتیکی فیلم ده قابل بحث می باشد .

مگر هرمنوتیک چیزی جز بازگشت به متن اثر است در کاویدنی اینچنین؟

نوشته های من در مورد فیلم ده حدود هشتاد صفحه شد و در آن کل موضوعات مطروحه در سرفصلها نه تنها قابل بحث بودند بلکه بهانه ای بودند در کاویدن بخشی از زخمها ی این ملت و این سرزمین و بیش از همه خودم !

مگر وظیفه منتقد ( بخوانید تحلیل گر ) جز این است که به فهم اثر کمک کند . که آن را در سطوح رقیق تری از مفهوم استریلیزه تر و شفاف تر کرده و آن را اندکی به فهم خود از ابهام در بیاورد ( ابهام رمز هنر است ) که اثر را جراحی کند و گاه چه کار چه بیهوده و عبثی .

( عبدالکریم حکایت نویس مباش چنان کن تا از تو حکایت کنند)

که خود به عبث بودن نوشتن در مورد اثر هنری دیگری واقف هستم اما این کار برای من الزامی است چون خود قادر با آفرینش هستم . چه تمرینی از این بالاتر و زیرکانه تر که بنیان آموختن از منظر تحلیل و دیدن و نوشتن و لمس نگاه استاد و معلم باشد.

در مورد دید شخصی که دوباره تکرار کرده اید فکر می کنم گفته های بالا راهبرد داشته باش .



در پایان این وجیزه تاکید می کنم که این نوشته بیشتر از آن که برای شما باشد برای خودم است همان ( شخص) که مورد مثال شما نیز بود . و الا برای یک دستمال قیصریه را به آتش نمی کشند !!

در ضمن اگر نقدی دارید درست، شفاف و پس از خواندن کامل بی هیچ نظر شخصی ارائه فرمایید .

یا علی




+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم دی 1386ساعت 0:37 توسط مانی | 46 نظر

--------------------------------------------------------------------------------

دموکراسی
دموکراسی هم حدی دارد . خوب است اما نه به اندازه ای که آدم حناق بگیرد .

عزیزی دوست دارد به ما فحش بدهد . خوب بدهد ما پوستمان کلفت ، فحش خورمان ملس و دیگر ...

نمی دانم این جمله ازکیست :

من با عقیده تو مخالف هستم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی .

جمله خوب ، بدی است.

دوست من تو هم فحشهایت رابده ، رازهایت را بگو ، درد دلهایت را بنویس ، قول می دهم آدم رازداری باشم ولی از این به بعد فقط من فحشهایت را خواهم خواند .



به احترام دوستان بسیاری که با پیامهای خصوصی و ایمیلهای فراوان مرا مورد لطف خود قرار داده و می دهند ، تا زمانی که این دوست من فحشهایش تمام شود یا به خدمت سربازی برود و یا به خانه شوهر و یا وسط کویر بدون اینترنت بماند، بعد از خواندن فحشها پیامها را نمایش خواهم داد.



+ نوشته شده در جمعه هفتم دی 1386ساعت 4:39 توسط مانی | 26 نظر

--------------------------------------------------------------------------------





در شروع نقد فیلم ده (سینمای کیارستمی ) و پیشنهادهایی که دوستان داده اند این بخش از اهمیت ویژه ای برخوردار بود . در این سرفصل نوشته ای از خود کیارستمی را با تیتر کلی سینمای نیم ساخته می آورم ، اهمیت این نوشته بیشتر از آن روست که در بیان کیارستمی خواسته و یا ناخواسته به مانیفستی در مورد او و سینمایش تبدیل می شود .

دو سرفصل دیگر را با نوشته هایی از خودم میهمانتان خواهم کرد.

سینمای نیم ساخته

خیال می کردم سالن سینما را برای این تاریک می کنند که تصویر روی پرده بهتر دیده شود. وقتی توی این تاریکی به فرورفتن تک تک آدمها در صندلی هایشان خیره شدم ، فهمیدم این تاریکی دلیل مهم تری دارد . این تاریکی برای جدا کردن آنها است. برای خلوتشان . برای این که هر کس تو ی صندلی خودش و توی خودش برود .کنار هم باشند و لی کاملا جدا از هم و هرکس به هنگام تماشای فیلم دنیای خاص خودش را بسازد . از این شهر ، از آن مزرعه ، از این آدم و یا آن شیئی که بر پرده ی سینما ظاهر می شود ، فضاها و آدمهای خودش را بسازد. هر کس از دنیای ویژه خود ، فیلم ویژه ای بسازدکه شبیه دیگری نیست.

سینما نه از یک جهان که از جهان های متفاوت ، نه از یک واقعیت که از واقعیت های بیشمار ، نه از یک داستانی واحد که از روایتهایی گوناگون خبر می آورد . برای سینماگر درست همچون تماشاگر ، حقیقت ، چیزی بیرون از نظام قراردادهای سینمایی نیست، ولی به آسانی می توان دید که این نظام دگرگون شدنی است. واقعیت زندگی روزمره و رویدادهای آن نیز چیزی خارجی و ابژکتیو نیست، چیزی است که ما خود می سازیم و به آن زندگی می بخشیم .جهان هر اثر ، دنیای هر فیلم ، برای هر یک از ما از حقیقتی تازه سخن می گوید .در تاریکی و خلوت هر سالن سینما و روی هر صندلی ، در لحظه تنهایی ، دنیای ویژه و یکه خود را می آفریند، به هر کس امکان می دهد که تا به آرزوها و اشتیاق های درونی خود د ست یابدو آنها را آزادانه برای خود بیان و تکرار کند . اگر هنر دگرگونی بسازد یا طرحی نو در اندازد ، نمی تواند جز از راه آفرینش در ارتباط با آزادی مخاطب فراهم آورد. میان دنیای خود ساخته و دلخواه هنرمند و دنیای آفریده مخاطب ، دنیای ذهنی و آزاد اندیش او رابطه ای محکم ، ناگسستنی و همیشگی وجود دارد .هنر به انسان اجازه می دهد تا حقیقت را چنان که می خواهد و چنان که به گمانش درست می آید یا آرزو می کند. بیا فریند و زیر بار حقیقت های تحمیلی نرود. سینما امکان می دهد تا هر سینماگر و هر مخاطب از درد و رنجی که آدمهای ساده در زندگی روزمره خود تحمل می کنند، حقیقت نهانی رنج انسان را دریابدو تصویر کند و آن همه را از خود بداند. اگر برای سینماگر ، تعهدی در جهت دگرگونی زندگی هر روزه منظور کنیم .این تعهد جز در تحقق آزادی آفرینش معناها از سوی تماشاگران یافتنی نیست، زمانی که می توانیم جهان فیلم را چنان بسازیم که دنیایی از تضادها و تناقض ها جلوه کند ،امکان دگرگونی تماشاگر را فراهم کرده ایم. دنیایی هست که ما آن را واقعی می پنداریم اما عادلانه اش نمی خوانیم .این دنیا ساخته و پرداخته ذهن ما نیست. مورد قبول ما هم نیست. ما با ابزار سینما دنیایی می سازیم که با رها واقعی تر و عادلانه تر و زیباتر از دنیای پیرامون ما ست. نه چون تصویری دروغین از جهان می سازد، بلکه چون بیشتر از تضادها خبر می آورد .از تضاد دنیای آرمانی و دنیای واقعی ما . در این دنیا از آرزوها ، اندوه ها ، حسرت ها ، داشتن ها ، نداشتن ها ، خوشیها ، رنج ها ، موفقیت ها ، و شکست ها بیشتر می توان نشان یافت .دنیایی به غایت زیبا که که در آن زشتی ها و پلشتیها بیشتر رخ می نماید. تجربه های فردی در این مورد سهمی اساسی دارند .

وقتی دنیای فیلم را پیش چشم تماشاگران بگسترانیم ، هر یک از آنان از راه تجربه های خود می آموزندتا جهان ویژه خویش را بسازند. آنها به آنچه هست ، رضا نمی دهندو به دنبال چیزی خواهند بود که می باید با شد . رابطه ای هست میان حقیقتی که می سازیم و جهانی که ساخته شده که مورد پسند ما نیست. اینجا می خواهم به حرف گدار اشاره کنم که گفت: ( واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است ) و همچنین از شکسپیر نقل کنم که ( ما از جنس رویاهامان ساخته شده ایم ) یعنی ما به رویاهامان شبیه تریم تا به زندگی واقعی مان . سینما پنجره ای است که به رویاهامان باز می شود .رویاهایی که به کمک آن خود راباز می شناسیم و با آگاهی و شوری که از همین رویاها به دست می آوریم زندگی را به نفع رویاهامان تعغیر می دهیم.

در صندلی سینما خلوت می کنیم و به درون خود می رویم و خود را از طریق رویاهامان باز می شناسیم شاید در هیچ نقطه ای به اندازه سینما این همه کنار هم و جدا از هم نباشیم، این معجزه سینماست. صندلی سینما بیش از صندلی روانکاو می تواند به تماشاگر کمک کند تا خود و نیازهای خود را باز شناسد. و به کمک فیلم نیم ساخته ما فیلم خودش را بسازد .صدها تماشاگر در یک لحظه فیلمی می سازند که فقط متعلق به خود آنها ست و متناسب با دنیای مجرد درونی خودشان . می خواهم با زهم به گدار اشاره کنم که گفت ( آنچه که زنده است ، چیزی نیست که روی پرده است ، بلکه آن چیزی است که میان تماشاگران و پرده است)خیال می کنم در این تعبیر سینماگر و تماشاگر سهمی برابر دارند . نه به این دلیل که سینماگر مجذوب می کندو تماشاگر مجذوب می شود .این برایری نیست . تماشاگر خلاق است و سهمی برابر با خلاقیت خود می خواهد .گاهی تماشاگران فیلمها را بهتر از آنچه ما ساخته ایم تصور می کنند و به عبارت بهتر می سازند ، و این نشان می دهد خلاقیتی بیش از آنچه ما داشته ایم دارند .

من همیشه به سینمایی فکر میکنم که فرصت بیشتری برای تماشاگر فراهم آورد،( سینمایی نیم ساخته) سینمایی ناتمام که با ذهن تماشاگر خلاق ساخته و تمام شود و حاصل کار، صد ها فیلم بشود ، حاصل ذهن خلاق صدها تماشاگر . این واقعیتی است که فیلم بدون داستان در بین غالب تماشاگران توفیقی نخواهد داشت . اما این داستان باید جای خالی داشته باشد، مثل جدول کلمات متقاطع ، تماشاگر خودش آن را پر کند. مثل نقش یک کاراگاه در یک ماجرای پلیسی این را باید تماشاگر کشف کند. مثل پازل . باید فکر کند با اتصالهایی که فقط مربوط به خود اوست ، داستان خودش را آن طور که می خواهد بسازد. باید خودش کشف کند تا داستان مال خودش شود.

به نظرم این دخالت خلاقا نه ی تماشاگری است که انتظار داریم فیلم روی پرده را زندگی ببخشد .در غیر این صورت تماشاگر و فیلم هر دو می میرند . قالب های کامل داستانی و منسجم ، آنچنان محکم که به اصطلاح مو لای درزشان نرود ، یک حسن بزرگ دارند و یک عیب بزرگ ، این که نه مولای درزشان می رود و نه ذهنیتی به درونشان .به همین دلیل همه تماشاگران با بضاعتهای فکری و فرهنگی متفاوت ، به فیلم واحدی می رسند و این همه گوناگونی تماشاگر مقابل اثرما یکسان می شود و از بین می رود . در سده ی دوم سینما احترام به تما شاگر و قبول تما شاگر به عنوان موجودی فهیم و سازنده در جریان فیلمی که می سازیم امری اجتناب ناپذیر است . برای رسیدن به این امر مهم شاید لازم است از قله رفیع( خدای صحنه ) بودن پایین آمد و تماشاگر فیلم خود شد ، در صندلی کارگردانی ( کدام صندلی در ایران ) نیز همانند صندلی سینما در تاریکی به خود فرو رفت . تماشاگر چیزی شد که جلو دوربین اتفاق می افتد ، به هنگام ساخت فیلم نیز همواره تماشاگر بود . نقش اتفاق و تصادف را درامر ساخت باور کرد و جدی گرفت . باور کرد که همیشه همه چیز همانطور که در ذهن ما شکل گرفته قابل اجرا نیست . این فقط در سینمای انیمیشن امکان پذیر است . در فیلم زنده و در کنار موجودات زنده ( بازیگر یا نابازیگر ) در جلوی دوربین ، نقش اتفاق و تصادف را در امر ساخت باور کرد و جدی گرفت . هیچ شکل از پیش ساخته شده ای وجود ندارد . همه چیز مربوط می شود به کنش متقابل بین عناصر زنده و سازنده یک فیلم . باید در لحظه ساخت تماشاگر خود بود و همراه چیزی رفت که زنده ، پر انرژی و مستقل است . مستقل از ما .

(صد سال سینما در قلمرو فیلم سازان بود به سده دوم امیدوار باشیم)

( عباس کیارستمی ) فصلنامه طاووس شماره های 5 و 6 پاییز و زمستان 1379 صفحه 22و 23

+ نوشته شده در شنبه دهم آذر 1386ساعت 0:10 توسط مانی | 28 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


در زمستان 1385 از طرف دانشجویان دانشگاه نیاوران برای برگزاری جلسات نقد و بررسی فیلم دعوت شدم . همایی عزیز واسطه این دعوت بود و پذیرفتم.فیلم های برکت اثر ران فریک، مرگ یزد گرد اثر بهرام بیضایی، ده و پنج آثار عباس کیارستمی، انیمیشن های پیرمرد و دریا اثر الکساندر پترو، پدر ودختر، راهب و ماهی آثار میشل دودوک، در این جلسات بررسی شد.



۱۰



فیلمی از عباس کیارستمی



A Film by

Abbas Kiarostami



در مورد فیلم ۱۰ از نوشتن به شیوه مرسوم خودم خودداری کرده ام ، دوستان خوبم می توانند در کامنت هایی که برایم می گذارند تیترهای زیر را انتخاب کنند .در پستهای بعدی تیتر هایی که توسط دوستان بیشترین انتخاب را داشته باشند ، تحلیل و نقد خواهم کرد.







1- فیلم 10 از زاویه هرمنو تیک یک اثر هنری .



2- چرا فیلم 10 و چرا از 10 به 1 و نه از 1 به 10.



3- شماها عمده فروشید ، ماها خرده فروش. (زن روسپی )



4- من خودم را دوست دارم پس هستم . ( مادر امین )



5- منو بذار خونه مادر بزرگ . (امین )



6- من چه گهی بخورم آخه ؟ ( امین )



7- ما آمده ایم که از دست بدهیم ، ما چقدر برای از دست دادن آماده ایم ؟



8- فیلمی در مورد مادر ، زن ، خواهر ، مادر بزرگ ، دوست ، عشق و فرزند ...



9- بررسی روابط متقابل میان آدمهای داستانکها ؛

امین و مادرش ، زن و شوهر سابقش ، زن و شوهر فعلی اش ، زن و خواهرش ، زن و زن سالخورده ، زن و زن روسپی ، زن و دختری که از از امامزاده بر می گردد ،زن و دوست دخترش ، زن و دختری که نامزدش او را ترک کرده .



10- تا وقتی بچه ایم آویزون مامانیم ،یه خورده بزرگتر که می شیم آویزون بابایم ، یه خورده بزرگتر که می شیم آویزو ن دوستامونیم ، بزرگتر که می شم آویزون شوهرمونیم ، وقتی بچه دار می شیم آویزون بچمونیم ...( مادر امین )

...



11- عباس کیارستمی چگونه فیلم می سازد ؟



12- اولین پلانها در فیلم های کیارستمی .



13- نقش اتفاق در فیلمهای کیارستمی .



14- نقطه چین در آثار کیارستمی .........



15- کیارستمی یا ماشین تولید سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟



16- سینمای نیم ساخته ، پازل .



17- صندلی سینما به عنوان روان کاو !



18- فیلمهای کیارستمی به مثابه مستند هایی چیدمان شده .

...

19- رویه عصیانگر زن ایرانی .



20- در روزگار عسرت همه مفاهیم دچار بحران هویتند و زن نیز در مفهوم زن بودن خود از این قاعده مستثنی نیست .



21- فروختن زن معنایی است که این دیالوگ ها در خود نهفته دارد.



22- که یعنی" منطق سنت باید حفظ شود اما صورت سنت باید و یا می تواند عوض شود"

...



23-کیارستمی از کجا شروع کرد و چگونه به این نقطه رسید ؟



24- کیارستمی و سهراب شهید ثالث ، امیر نادری ، ابراهیم گلستان ...



25- کیارستمی شعری که زندگی نام دارد .



26- یعنی شما می خوای از مزه یه گیلاس هم بگذری ؟ (طعم گیلاس )



27- نخل طلای کان اوج کیارستمی نیست ، او تازه آغاز شده است !



28- کیارستمی ؛ یکی از بزرگترین فیلم سازان برجسته قرن بیستم( به قول کایه دو سینما ) کیارستمی شکوهمند .



29-کیارستمی و 62 جایزه ملی و بین المللی تا سال 1999

...



30- چرا کیارستمی را دوست دارند ؟



31- کیارستمی امپراتور هنر ژاپن .



32- سینما مهمترین دریچه ورود به دنیای مدرنیسم .



33- او را غربیها به ما شناساندند ، مثل خیلی چیزهای دیگرمان ! !!



34- سینمای معاصر به دو دوره قبل و بعد از کیارستمی تقسیم می شود. ( گدار )

...



35- خانه دوست کجاست ؟



36- عکسهای من حاصل عشقم به هنر عکاسی نیست ، بلکه نتیجه عشقم به طبیعت است .( کیارستمی )



37- صد سال سینما در قلمرو فیلم سازان بود . به سده ی دوم امیدوار باشیم . (کیارستمی )

...



38- کیارستمی و میر احمد میر احسان .



39- نام سینمای رویکرد گرا را برای آن برگزیده ام. ( میر احمد میر احسان )



40- نخل طلای کان را بیهوده به کسی نمی دهند. ( جمشید ارجمند )



41- سادگی نهایت پیچیدگی است .( انشتین )



42- عباس کیارستمی ستونی بر پایه تصویر. ( جمشید ارجمند )



43- واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است .( گدار)



44- موج کیارستمی و فیلم سازان جوان.



45- دیگر فعالیتهای کیارستمی، عکسها و نقاشیها و شعرها .



46- ویدئو آرت ها ، اینستالیشن ها .



47- 5 ( ویدئو آرت )



48- حافظ وسعدی به روایت کیارستمی .









+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مهر 1386ساعت 15:10 توسط مانی | 77 نظر

--------------------------------------------------------------------------------

مرگ یزدگرد
زمستان 1385

در زمستان 1385 از طرف دانشجویان دانشگاه نیاوران برای برگزاری جلسات نقد و بررسی فیلم دعوت شدم . همایی عزیز واسطه این دعوت بود و پذیرفتم.فیلم های برکت اثر ران فریک، مرگ یزد گرد اثر بهرام بیضایی، ده و پنج آثار عباس کیارستمی، انیمیشن های پیرمرد و دریا اثر الکساندر پترو، پدر ودختر، راهب و ماهی آثار میشل دودوک، در این جلسات بررسی شد.



چو ایران نباشد تن من مباد



DEATH OF YAZDGERD

Bahram Beyzaie









نخستین بار از یکم مهرماه تا بیستم آبان ماه 1358 در تالار چهار سوی تئاتر شهر اجرا شد. با یاری این همکاران :



سوسن تسلیمی زن

مهدی هاشمی آسیابان

یاسمن آرامی دختر

امین تارخ سردار

محمود بهروزیان موبد

کریم اکبری سرکرده

یعقوب شکوری سرباز



پوشاک و پس آرایی بهرام بیضایی

سرپرست اجرا ایرج رامین فر

بزک فرهنگ معیری

عکس عزیز ساعتی

کارگردان بهرام بیضایی

.....................



اجرای صحنه ای مرگ یزد گرد در خرداد و تیر1360 به فیلم در آمد.

با یاری این همکاران :

سوسن تسلیمی زن

مهدی هاشمی آسیابان

یاسمن آرامی دختر

امین تارخ سردار

محمود بهروزیان موبد

کریم اکبری سرکرده

علیرضا خمسه سرباز



تهیه،کارگردانی،تدوین بهرام بیضایی

دستیار کارگردان واروژ کریم مسیحی

سرپرست تولید حمید سهیلی

تدارک حسن بکتاش / اصغر وطنخواه

جای کار به لطف خانواده عصاری آران

طراح پوشاک و سرپرست اجرا ایرج رامین فر

ابزار و رداها مستعار

بزک جلال معیریان / عبدالله اسکندری

عکاس عزیز ساعتی

مدیر فیلمبرداری مهرداد فخیمی

دستیار فیلمبردار بیژن عرفانیان

همکاران فنی یوسف وظیفه / حسین کریمی / رامین پورسعید

کریم مرائی / فرهاد مانی

صدا برداری همزمان احمد امیری / بهمن حیدری

تدوین صدا حسین لنگرودی

موسیقی بابک بیات

همامیزی صداها فریدون خوشا بافرد

کارهای تصویر و صدا مرکز خدمات صنایع فیلم ایران



فیلمی از گروه فیلم لیسار؛ 1360 (رنگی؛ ایستمن کالر، یکصد و بیست دقیقه)

به سرمایه شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران

نخستین و واپسین نمایش همگانی درنخستین جشنواره فیلم فجر 1361



........................





1- حکایت بهرام بیضایی است؛

معمول نمی دانستم که چیزی بنویسم،اما با خود گفتم .آشنایی من با بیضایی از زمان دیدن مرگ یزدگرد شروع شد . متن را نخوانده بودم و چیزی حدود بیست دقیقه ازآغاز فیلم پرش داشت .بطوری که اصلا قابل دیدن نبود. دوستانی در حال دیدن چندباره فیلم به من می خندیدند.پس از چند بار دیدن فیلم آتشی درونم برپا شد،هجم زیادی از ندانستن دیوانه ام می کرد ، به چیزی ورای خودم به شدت وفادار شده بودم ، چیزی که تا به حال نشناخته بودمش، شبیه سحر یا جادو...نمی دانم به هر شکل دیدن فیلم مرگ یزد گرد آنقدر تاثیر گذار بود که باعث نوشتن و اجرای تئاتر ( هفت تابلو کسالت آور در تخته سیاه )" آبانماه 1379" در مورد زندگی و آثار فروغ فرخزاد شد.و این اتفاق همزمان با گفتگویی تلفنی با استادو پخش آن در جشن یکصدمین سالگرد سینمای ایران در فرهنگ سرای معراج کاشان و سپس برنامه نکوداشت .این چند اتفاق تاثیر بسیاری در من داشت و خطوط اصلی آینده هنری ام را پررنگ تر کرد...





و نیزیادم نمی رود؛

دراولین نکوداشت بهرام بیضایی در" ایران "که با تلاش فراوان NGO ( کانون اندیشه جوان سپهری ) و به بهانه صد سالگی سینمای ایران،دیماه 1379به مدت یک هفته در کاشان برگزار گردید. که گزارش نکوداشت نیز پس از آن تحت عنوان کتاب ( سر زدن به خانه پدری) به کوشش جابر تواضعی عزیزو توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در سال 1383 به چاپ رسید .من سهم کوچکی در برگزاری آن داشتم، چند نسخه ویدئویی از فیلم مرگ یزدگرد در اختیاربود،نسخه اول به امانت از دوستی نزد من ،نسخه دوم را پس ازچند روزجست و جو از دوست دیگری در دانشگاه تهران گرفتم، نسخه دیگری در آرشیو استاد بود، پس از بررسی همه نسخه ها به دلیل عدم کیفیت امکان نمایش هیچ کدام نبودو اگرنسخه نسبتا مناسبی را زاون قوکاسیان که خود از مهمانان نکوداشت بود، با خود به همراه نمی آورد، معلوم نبود در اقدام جسورانه نکوداشت به جای سالمرگ (حالا اگر نمی پسندیدبخوانید بزرگداشت) بهرام بیضایی، یکی از شگفت انگیزترین آثار او قرار بود چگونه نقدو بررسی شود.

در زمستان 1385 در ست 6 سال بعد، این اتفاق به شکل دیگری افتاد،در راه استودیو بل، نمی دانم با چه اطمینانی به همایی گفتم، نگران نباش من نسخه مناسبی را تا فردا پیدا می کنم و پیدا کردم.در حد فاصل میان ایستگاههای مترو و خانه شما، روبروی ایستگاههای اتوبوس، کنار کتابفروشیهای" معتبر" کنار کیوسکهای سیگار فروشی وآبمیوه فروشی که روزنامه هم می فروشند، شاهکارهای سینمای ایران را با قیمت پانصد تومان می توانید ابتیاع کن

عارفه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:34 http://www.a17.blogsky.com

ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.

شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

بسیجی مخلص دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:19

یه عکس از رشادتهای بسیجیان در ۸ سال دفاع مقدس بگذار.ممنون برادر روح الله

میشناسمت دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:23

عارفه از کی تا حالا شاعر شدی.وای مردم از خنده...

[ بدون نام ] دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:24

آسک- سیاسی- اجتماعی-فرهنگی-اقتصادی




سفرهای استانی رئیس جمهور
دوشنبه 13 اسفند ماه سال 1386 ساعت 14:11
باسلام خدمت دوستان عزیز٫قبلا ازهمه کسانی که ازاوائل دیماه تاکنون به وبلاگ این حقیر سرزده وباهمان پست تکراری مواجه شده اند عذرخواهی می نمایم.بالاخره مشغله شدید کاری باعث شد که مدتی(زیاد)از دوستان عزیزم دور بمانم امیداورم به بزرگواری خودتان مارا حلال کنید.

سفر دوم رئیس جمهور وهئیت دولت به استانمان بهانه ایی شد که پستی رابه همین عنوان بروزنمایم.

نظر شخصی ام را بخواهید بنده باسفر مسئولین به استانها وشهرستانهای کشور موافقم چراکه در تصمیم گیریها وتوزیع امکانات واعتبارات میتواند اثرات مثبتی به همراه داشته باشد.به هرحال این سفرها هم باانتقاداتی روبرو شدوهم تایید.خارج ازهرگونه جانبداری یا گرایشی٫آنچه که بیشتر درهر رو سفر مرا نگران کرده ومی کند نوشتن نامه توسط مردم به رئیس جمهور وروند پی گیری نامه ها بود.

در سفر اول به قول خود دولتمردان بیش از ۸میلیون ونهصد هزار نامه به رئیس جمهور نوشته شد٫که ۱۵٪آنها درخواست اشتغال٫۵٪مسکن وبقیه درزمینه های گوناگون مثل مساعدت مالی و.....بود٫که بااینهمه کبکبه ودبدبه وصرف هزینه٫بکارگیری نیروهای اداری وساعات زیاد برای ثبت وضبط نامه ها بسیاری از مردم ناامید از پیگیری نامه شان عطایش رابه لقایش بخشیدند.

اما تاآنجاکه شنیده ام در سفر دور دوم اساس برپیگیری نامه های مردم بویژه شکایات بود که ازمدتها قبل از سفر دربوق وکرنا کردندو صندوق گذاشتند وهرکس نامه ایی دارد درآن بریزند.این بود که مردم دوباره دست بکار شدند ونامه نگاری ها دوباره شروع شد تا جایی که در بندرعباس می گفتند که بیش از ۱۰۰هزار ٫میناب بالای ۵۰هزار ودردیگر شهرستانها کمتر یا بیشتر نامه جمع شد .جالب اینجاست که به مردم گفته شده نامه ها درادارات شهرستان واستان پیگیری می شود ٫شنیده ها حاکی از اینست که ظاهرا گروهی بدنبال شکار نامه هایی هستند که برعلیه مسئولین نوشته شده وازعملکرد آنان راضی نبوده اند تابه استناد همین نامه ها به اصطلاح آنها راکله پا کنند.باید پرسید که پس اینهمه دم ودستگاه حراستی وحفاظتی وبازرسی برای چیست؟!که بدنبال نامه های مردم باشیم ؟!!پس این تشکیلات را باید جمع کرد وکار را به دست مردم داد تا خودشان هم شکایت کنند هم قضاوت وهم.....

در هر صورت توقعات مردم را بالا بردن بدون داشتن نتیجه یا نتایج مثبت ومشکلات را به این روش حل کردن خدا می داند سراز کجاآباد درآورد٫به قول بعضی ها باید مشکلات ریشه ایی حل شود ٫مشکل بیکاری٫فقر٫فساد٫تبعیض٫مسکن٫تورم و.....در سفر اول حل شد که دراین سفرحل شده باشد.حال قضاوت باشماست......

نوشته شده توسط بدیس | موضوع: سیاسی | چاپ | نظرات(12)
خانه 1000 آئینه
پنجشنبه 6 دی ماه سال 1386 ساعت 08:21


خیلی وقتاپیش توروستایی دور افتاده محلی بودکه بهش ((خانه ۱۰۰۰آینه))می گفتند.روزی از روزها سگی کوچک وخوشحال٫فهمیدکه چنین خونه ایی وجودداره تصمیم گرفت که سری به اون بزنه.

وقتی که به خونه رسید باخوشحالی ازپله هاجست زدو واردراهرو خونه شد٫گوشاشو تیزکردودمشوباسرعت هرچه تمومتر تکون می داد٫یهو خودشو وسط۱۰۰۰سگ دیگه کهگوششونو تیز کرده بودن ودمشونو باسرعت مثل خودش تکون می دادن دید.سگه خنده ایی ازسرشادی کرد ۱۰۰۰تای دیگه هم گرم ودوستانه باهاش می خندیدند٫وقتی که خونه روترک می کرد به خودش می گفت:اینجا جای شگفت انگیزیه ٫باید گاهی اوقات بهش سری بزنم.

تو همین روستا سگ کوچکی که به خوشحالی اولی نبود تصمیم گرفت سری به همون خونه بزنه ٫به آرامی از پله ها بالا رفت ویواشکی سرشو از گوشه درداخل خونه کرد.وقتی که دید۱۰۰۰سگ باعصبانیت بهش نگاه میکنن غرغر کروازاینکه همه جوابشو با عصبانیت می دادن وحشت زده شد.وقتی که خون روترک می کرد به خودش می گفت:چه جای ترسناکی٫دیگه اصلا پامو اینجا نمی زارم.

همه چهره ها تودنیا آینه اند .چه عکس العملی تو چهره آدمایی که باهاشون مواجه می شی می بینی؟

نوشته شده توسط بدیس | موضوع: اجتماعی | چاپ | نظرات(54)
این متن را حتما بخوانید !
چهارشنبه 14 آذر ماه سال 1386 ساعت 12:44
با سلام این مطلب را دریکی از سایتها دیدم وبرایم جالب بود حیفم آمدشما هم از آن بی بهره باشید امیدوارم مورد توجه واقع شود
.:: خواندن کل این متن بیشتر از 3 دقیقه زمان شما را نخواهد گرفت. پس لطفا بخوانید ::.

١٨ سال پیش من در شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. کار کردن در این شرکت تجربه جالبى براى من به وجود آورده است. اینجا هر پروژه‌اى حداقل ٢ سال طول می‌کشد تا نهایى شود، حتى اگر ایده ساده و واضحى باشد. این قانون اینجاست. جهانى شدن (globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتایج فورى و آنى باشیم. و این مشخصاً با حرکت کند سوئدی‌ها در تناقض است. آن‌ها معمولاً تعداد زیادى جلسه برگزار می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند، بحث می‌کنند و خیلى به آرامى کارى را پیش می‌برند. ولى در انتها، این شیوه همیشه به نتایج بهترى می‌انجامد. به عبارت دیگر:

1- سوئد در حدود 450000 کیلومتر مربع وسعت دارد.
2- سوئد حدود 9 میلیون جمعیت دارد.
٣- استکهلم، پایتخت سوئد که به پایتخت اسکاندیناوی نیز مشهور است حدود 78000 نفر جمعیت دارد.
4- ولوو، اسکانیا، ساب، الکترولوکس و اریکسون برخى از شرکت‌هاى تولیدى سوئد هستند.


اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمی‌داشت و به محل کار می‌برد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک می‌کرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشین شخصى به سر کار می‌آمدند.

روز اول، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می‌کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟

او در جواب گفت: براى این که ما زود می‌رسیم و وقت براى پیاده‌رفتن داریم. این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر می‌رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک‌تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو این طور فکر نمی‌کنی؟
میزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنید.

این روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته (Slow Food). این جنبش می‌گوید که مردم باید به آهستگى بخورند و بیاشامند، وقت کافى براى چشیدن غذایشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سریع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار می‌گیرد. غذاى آهسته پایه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بیزنس طرح شده و یک "اروپاى آهسته" نامیده شده است. این جنبش اساساً حس شتاب و دیوانگی به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زیر سوال می‌برد. نهضتى که کمیّت را جایگزین کیفیت در همه شئون زندگى ما کرده است.

مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار می‌کنند امّا از آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها مولّدترند. آلمانی‌ها ساعت کار هفتگى را به 28/8 ساعت تقلیل داده‌اند و مشاهده کرده‌اند که بهره‌ورى و قدرت تولیدشان ٢٠درصد افزایش یافته است. این گرایش به آهستگى و کندکردن جریان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمریکائی‌ها را هم جلب کرده است.


البته این گرایش به عدم شتاب، به معنى کمتر کار کردن یا بهره‌ورى کمتر نیست. بلکه به معنى انجام کارها با کیفیت، بهره‌ورى و کمال بیشتر، با توجه بیشتر به جزئیات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزش‌هاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بیشتر است.

به معنى چسبیدن به حال در مقابل آینده نامعلوم و تعریف نشده است. به معنى بها دادن به یکى از اساسی‌ترین ارزش‌هاى انسانى یعنى ساده زندگى کردن است. هدف جنبش آهستگى، محیط‌هاى کارى کم تنش‌تر، شادتر و مولّدترى است که در آن‌، انسان‌ها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت می‌برند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که توقف کنیم و درباره این که چگونه شرکت‌ها به تولید محصولاتى با کیفیت بهتر، در یک محیط آرامتر و بی‌شتاب و با بهره‌ورى بیشتر نیاز دارند، فکر کنیم.

بسیارى از ما زندگى خود را به دویدن در پشت سر زمان می‌گذرانیم امّا تنها هنگامى به آن می‌رسیم که بر اثر سکته قلبى یا در یک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسیدن به سر قرارى، بمیریم.

بسیارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آینده هستیم که زندگى خود در حال حاضر، یعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش می‌کنیم.

همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختیار داریم. هیچکس بیشتر یا کمتر ندارد. تفاوت در این است که هر یک از ما با زمانى که در اختیار داریم چکار می‌کنیم. ما نیاز داریم که هر لحظه را زندگى کنیم. به گفته جان ‌لنون، خواننده معروف: زندگى آن چیزى است که براى تو اتفاق می‌افتد، در حالى که تو سرگرم برنامه‌ریزی‌هاى دیگرى هستى.

به شما به خاطر این که تا پایان این مطلب را خواندید تبریک می‌گوئیم. بسیارى هستند که براى هدر ندادن زمان، از وسط مطلب آن را رها می‌کنند تا از قافله جهانى شدن عقب نمانند!
نوشته شده توسط بدیس | موضوع: اجتماعی | چاپ | نظرات(50)آرشیو
مهر 1386
آبان 1386
آذر 1386
دی 1386
اسفند 1386
موضوع بندی
سیاسی
اقتصادی
فرهنگی
اجتماعی
لینک دوستان
هیئت کاراته شهرستان بندرلنگه
دخت کنگ
سیاورشن
بندرجاسک
پترات / حرف مفت
بنگری
سیخور
سیدجلال
غریب
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
رامی
هرمزنو
سورو
اخبار بندرجاسک
کهکشان راه شیمی
سینا سایبانی
حرف نگفته
جاسم تمیمی
انبا میناب
دریا نیوز
کودی تلخو
حامد
فتو بلاگ منصوروحدانی
بانوی کنگی
هارگیز
فتو بلاگ پرپروک
فریبرز
صدای فردا
دست نوشته
دنیای آکوردهای جدید گیتار کلاسیک
گذر دنیا
گپ شو
توبه نامه
هرمزگانی ها


دخت کنگ
بندرعباس سیتی
بنگری
بندر جاسک
دختر رویدری
شکلات داغ
جهانگیریه امروز
آقا اجازه
دهتل
خندغ
کلگر
سیاورشن
هیئت کاراته بندرلنگه
زهرا پورکهندلی
سورو قدیم
مستاجران جدید
اخبار بندرلنگه
فتوبلاگ دریا
جزیره قشم
بندرلنگه
فتوبلاگ لیتک
کوه شب
کهکشان راه شیمی
رهایی
زیر این آبی آرام بلند
فتوبلاگ سینا
هرمز نو
کوخرد
کارنجک
پاس بندرلنگه
لنج
هرمزگان
از اینجا...از آنجا
منج
جاسم تمیمی
موسیقی هرمزگانی
سنگار
پروند
کندوره
فتوبلاگ سیاورشن
فتوبلاگ احمد
سرکوچه
سپیده دم
فتوبلاگ کامیرا
فرادید
بی بلم
انجمن موسیقی هرمزگان
پتروک
فتوبلاگ غلامرضا رحیمیان
آسک

by BlogRolling
نوشته های پیشین
سفرهای استانی رئیس جمهور
دوشنبه 13 اسفند ماه سال 1386
خانه 1000 آئینه
پنجشنبه 6 دی ماه سال 1386
این متن را حتما بخوانید !
چهارشنبه 14 آذر ماه سال 1386
کتاب زندگی
شنبه 26 آبان ماه سال 1386
موسیقی
پنجشنبه 3 آبان ماه سال 1386
سهمیه بندی بنزین
سه شنبه 17 مهر ماه سال 1386
سرآغاز
شنبه 14 مهر ماه سال 1386
تعداد بازدیدکنندگان : 3856




powered by blogsky.com

[ بدون نام ] دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:29




[ web | email ] بنگری


سلام روح الله عزیز...
تصویری فوق العاده زیبا ...
باز دریا .... اما این بار با حمل ماشینها بر بارج ..
شاد بشی


چهارشنبه 22 اسفند ماه سال 1386 ساعت 9:43 PM


[ web | email ] مرد باران


چه هست حالا این؟
موفق باشی...

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com


چهارشنبه 22 اسفند ماه سال 1386 ساعت 9:51 PM


[ web | email ] احمد


سلام من وبلاگ سما رو ثبت کردم.
خوشحال می شم اگر شما هم لینک وبلاگ من رو در وبلاگ خود ثبت کنید.


چهارشنبه 22 اسفند ماه سال 1386 ساعت 9:52 PM


[ web | email ] یه دوست


سلام
آخرش تو رو به عقد دریا در میارن
--------------------------------------------------------------------------------
پاسخ :
از خیلی وقته با هم عقد کردیم


چهارشنبه 22 اسفند ماه سال 1386 ساعت 10:08 PM


[ web | email ] هادی جعفرزاده


سلام روح الله جان
این همون عکس جشنواره دریا نیست؟
واقعا انتخاب شدنش حقت بود
خیلی قشنگه


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 00:07 AM


[ web | email ] مهرگان


سلام
قراره کجا برن؟؟؟

موفق باشی


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 03:11 AM


[ web | email ] حسین زارعی


سلام
دوست عزیز من شما را لینک کردم. اگر شما هم من را لینک کنید واقعا ممنون میشم.
خدا نگهدار


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 07:22 AM


[ web | email ] کسی منو دوست نداره


س.......................................................لام


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 09:22 AM


[ web | email ] امیرسوکی


سلام.
به اینا میگن دوبه ؟ چی میگن به این کشتی ها ؟
زاویه ی عکس بسیار مناسب و زیباست .



پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 10:02 AM


[ web | email ] یه دوست


به سلامتی ومبارکی به پای هم پیر شین (لی لی لی.......)


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 7:54 PM


[ web | email ] هلهلوک


سلام
عکس جالبیه
دوست عزیز خوشحال میشم بیای بهم سر بزنی


پنجشنبه 23 اسفند ماه سال 1386 ساعت 8:22 PM


[ web | email ] طناز


سلام...
ای کاش میشد با این کشتی سفر کرد...


اما نه کشتی رو نمیخوام...

یکی دوتا از این ماشینا هم بسه...


شوخی کردم...

خوش باشی....


جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 ساعت 06:30 AM


[ web | email ] Nader Kohansal


چه پنجره ی فوق العاده ای ..
پنجره ای رو به دریای آبی. ترکیب بندی عالی است روح اله عزیز.


جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 ساعت 6:44 PM


[ web | email ] کاما


سلام
اولین شماره ی ضمیمه ی هنری کاما در نشریه صبا یکشنبه بیست و ششم اسفند منتشر می شه.
قربانت


جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 ساعت 7:24 PM


[ web | email ] علی


سلام.عکس خوبیه.یه سر هم به وبلاگه درویشی من بزن.با اجازه لینکت را روی وبلاگم میذارم.ممنون میشم اگه شما هم اینکار را انجام بدید.


جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 ساعت 8:05 PM


[ web | email ] دخت سورو


سلام اقای بلوچی عزیز مثل همیشه عکسونت جالبن موفق بشی


جمعه 24 اسفند ماه سال 1386 ساعت 8:48 PM


[ web | email ] اسمال


آقای بلوچی عزیز
یک توضیحی هم راجع به عکس هادی بد نین البته کاری خیلی عالین


شنبه 25 اسفند ماه سال 1386 ساعت 04:13 AM


[ web | email ] میرزایی


یه ترکیب بندی وزاویه دید فوق العاده مرحبا


شنبه 25 اسفند ماه سال 1386 ساعت 07:52 AM


[ web | email ] کهره


عالی


شنبه 25 اسفند ماه سال 1386 ساعت 08:04 AM


[ web | email ] رییس اسبق یکی از شرکتهای دولتی


وارداتین یا ...


شنبه 25 اسفند ماه سال 1386 ساعت 9:16 PM


[ web | email ] دخت لنگه


قبلا عکاسیت بهتر بود .سعی کن خودت باشی.تقلید خوبه ولی نه تا این حد


یکشنبه 26 اسفند ماه سال 1386 ساعت 08:56 AM


[ web | email ] جغد بندری


ترکیب دلپذیری ایشن . همه چیز متناسبن.
درودبلوچی...



یکشنبه 26 اسفند ماه سال 1386 ساعت 10:55 AM


[ web | email ] فریدونی


ماشین سومیه خیلی تو کتم هستن


یکشنبه 26 اسفند ماه سال 1386 ساعت 2:08 PM


[ web | email ]


تبلیغات X
رنگ خیال
مردمان ده ما کات را می فهمندبرای مدتی نیستم
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اسفند 1386ساعت 11:8 توسط مانی

--------------------------------------------------------------------------------

فیلمی ازعباس کیارستمی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10




A Film By



Abbas Kiarostami

10




سرفصل5 - منو بذار خونه مادر بزرگ .( امین )





امین وکاوشی در مفهوم مادر بزرگ و خانه اش که تمثیلی از گذشته اند.

فیلم ده از (10 به 1) در ده سکانس در حال گذار وعقب گرد در نشان دادن بخشی از هویت و روابط اجتماعی آدمهای این سرزمین با تمام تعارضات ووجه اشتراک و افتراق هاست . فیلم ده با نوعی جانبداری از قوانین به نفع زنان در جامعه ایران و به طور بسیار مشخص تر با اشاراتی بسیار سرراست در چند سکانس بیشتر سعی در کاویدن گذشته دارد. به طوری که ما را در میان دو خط فاصل سنت و تجد د ، یا بازگشت به گذشته و طرح این سوال که آیا این صورت سنت است که باید عوض شود و یا این منطق آن است و یا این هر دو که خواسته و یا ناخواسته در گذر زمان با ورود هر آیین ، سنت و مفهوم تازه تعغیر خواهد کرد و این" ما هستیم که در این تعغیر نقشی اساسی را ایفا می کنیم قرار می دهد.

بازگشت های چند باره در فیلم که مانیا اکبری و امین در جهت حرکت به سمت خانه مادر بزرگ در اتوبان که مادر سعی دارد از مسیری دور برگردان به آن برسد و امین عبور از مسیرغیر مستقیم به شکلی که دیگر نتواند جهت خانه مادر بزرگ را تشخیص دهد را رد شدن و نرسیدن معنی می کند ونسبت به این مسیر به سمت گذشته اعتراض دارد نشانه چیست ؟

معنای گذشته در فیلم ده، چند لایه است؛

- مادربزرگ درون فیلم که او را می بینیم .

- مادربزرگ امین که ما نمی بینیم و حتما با مادربزرگی که می بینیم تفاوت دارد. چرا که اسا سا کیارستمی در فیلم ده از طریق نشان ندادنها و یا همان چیزی که نقطه چین می نامیم بیشتر سخن می گوید و در واقع نشان دادنها ی فیلم جدای از این که تبیین کننده خود موضوعات مطرح شده اند بیشتر اشارتی به خطوط گذشته اند . اشارتهایی که گاه و بی گاه از طریق امین مطرح شده ، تاکید شده و گاه به تمسخر گرفته می شوند.

- زندگی قبلی مادر و پدر امین که از هم جدا شده اند و ارتباط آنان که روابط درون متنی و بیرون متنی آدمهای داستان را فراهم می سازد.

- در اغلب سکانسها شخصیت های روبروی مانیا اکبری گذشته خود را با پریشانی یدک می کشند ودر این آزاردهندگی خود را محصور دیده ، به طوری که از آینده به کلی نا امید هستند و یا در حال گذار و پوست انداختن مرحله ای هستند که مانیا خود آن را تجربه کرده و یا در حال تجربه است.

- در فیلم ده با موقعیت های بسیاری روبرو می شویم به طوری که می توانیم ده را فیلم موقعیت ها نیز بنامیم ." شاهکله این موقعیت ها بر ظرفیت پذیری امین ونگاه او به سمت آنچه که زندگی از دست رفته او و خانواده اش معنی می دهد است".



تمام خشمها و اعتراضهای امین ازهمین گذشته نه چندان دور می آید . او باردار شرایط روحی روانی ایست که میان دو خانواده قبلی و فعلی معنی دار می شود. امین داستان را با موقعیت هایی که می دانیم کیار ستمی برای بازیگرانش قبل از فیلم بوجود می آورد و سپس آنان را در موقعیت فیلمی قرار می دهد به پیش می برد و در حقیقت به سکانس صفر و همان نقطه پایانی وآن دیالوگ بسیار کلیدی می رساند. زنان در طول داستان و در باز خوانی این گذشته، سایه های روبروی امین هستند و امین با تعارضی که دچار است و گاه این موتور پیش برنده کل داستانکها می شود ما را به چالش در خود و این سایه ها فرا می خواند. به طوری که حتی دررهیا فت به سکانسها ی دیگر نیزهمواره نبود امین را احساس می کنیم و یا برای بودنش دنبال جایی می گردیم . برای امین آنجا که فقدان عشق باز نمود دارد این سنت عشقی است، که رویه مادرانه خود را نشان می دهد و به ما گوشزد می کند که خلا موجود چیست و امین در جستجوی چه چیزی در این مادری که خودخواه و عصیانگرش می نامد است. او مصرانه در هر گریزی که فیلم ساز اجازه اش را داده است به ما می نمایاند در شدت فهمی مضاعف که در هر شکلش بزرگسالانه می نماید دچار است و این فهم آنگاه به استیصال می انجامد که امین در جنگی نابرابر میان مادر و پدر و او که هرکدام سهم عاطفی خود را یا برداشته اند و یا طلب کارند بی آن که خود بخواهد ، از سر ناچاری دست و پا می زند.

آیا تلاش امین در این پیگیری مستمر جسورانه به بار می نشیند ؟

آیا نتیجه تلاش او این است که بلاخره مال خودش ، مال این هستی بشود ، چیزی که مادر خواهان آن بوده و اکنون به آن رسیده ؟

پدر در فیلم ده کجاست ؟

پدر همیشه آنطرف جاده است وما خوب می دانیم هرگز به این طرف جاده نخواهدآمد.

اما ما اینجا در ماشین مادر، مرد کوچک شده دیگری داریم که کیارستمی از زبان او بسیاری از رازهای این مادر و پدر ناموفق را باز گو می کند و این که او مال کیست ؟

پدر ؟مادر ؟خانواده ؟خودش ؟ هستی ؟

چرا امین تعارضی در حد فاصل میان عشق ، هنر، خودخواهی ، خانواده ، مفهوم پدر و مادر ودر نهایت خورشت قورمه سبزی دارد ؟

چرا مادر می گوید امشب با من نمی خوابی و این در کجای سکانسی که کیارستمی جا انداخته است ( نقطه چین ) نشان داده می شود؟

...



امین و کاوشی در مفهوم واقعیت و گذشته در نسبتی با حال ؛



به این گفته از زبان امین دقت کنیم . ( من چه گهی بخورم آخه )

و تنها پاسخی که مادر می دهد .( تو فقط واقعیتها رو ببین )

واقعیت ها چه هستند ؟

نسبت این واقعیتها با گذشته چگونه است؟

پس از دیدن اولین سکانس درمی یابیم که امین دارای شخصیتی عادی نیست و به قول روانشناسان دارای سندروم پیش فعالی است و نیز در سکانس های بعد می فهمیم که امین از واقعیتهای موجود زندگی اش سخن می گوید و هیچ گفته ای و یا رفتار ی ایدالیستی را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از خود بروز نمی دهد.

پس واقعیتی که مادراز امین می خواهد ببیند چیست ؟

آیا جز این است که دو دوالیسمی که هر دو از آن سخن می گویند یکی است و فقط هر کدام از دریچه خود و با توجه به فاصله های رفتاری و ذهنی خویش به عدم تطابق می رسند .

آیا گسست نسلی که خمیر مایه تعدادی دیگر از سکانس نیز هست آبشخورش اینجا نیست ؟

فیلم از کدام واقعیت سخن می گوید ؟

از کدام واقعیت جانبداری می کند ؟

درتطبیق این دو واقعیت چه راهکاری می دهد ؟

آیا لازم است که این دو واقعیت به تعریفی واحد برسند ؟

محل تلاقی این دو واقعیت چیست ؟

اصلا واقعیتی جز آن چه که در ذهن کیا ر ستمی است و به فیلم در آمده وجود دارد ؟

نکته ظریف کیارستمی در ساختن فیلم ده همین است. او از کنار این تطابق بی هیچ جانبداری عبور می کند و ما را با یک نقطه چین دیگر تنها می گذارد، اما مثل همیشه با رویکردی کاملا شفاف .

این واقعیت هرآن چه که باشد جدای ازمسیر تاریخی و تمام گسست ها یش و(می توانید بخوانید گسلها) هجوم هایش نمی تواند باشد. فاصله ای میان مادر و امین، دو و یا چند نسل .

اما سوال اصلی این است که میان این واقعیت تکثیر شده کدام رویه بیشتر رخ می نماید ، به گمان من رویه سنت .

در کوتاهترین سکانس، درست تر ین و کاملترین گفته که دیگر گویا امین بی هیچ تعارضی ، بی هیچ مناقشه ای و با اعتماد به نفس کامل بیان می کند این است :

"منو بذا رخو نه مادر بزرگ ".



و این آغاز کاوش امین است در گذشته ، چرا که از امروز جوابی برای تعارضات خود نیافته است.

و این آغاز کاوش ما است چرا که فیلم آن سوال اصلی را از ما پرسیده است .



مادر بزرگ ؟؟؟







...............................



نوشته دوستی در مورد پست

5- منو بذار خونه مادر بزرگ



سلام دوست عزیز
ممنون که به استاکر سر زدی. با یه مطلب کلی درباره ی کسوف آنتونیونی به روزیم.
و اما در مورد ده....
مطلبتون از جهتی به درد بخور بود ولی فکر میکنم بررسی مضمونی یک فیلم به این راحتی , یکم برای وبلاگ نویسی غیر قابل قبول باشه. و اینکه این فیلم اینقدر از نظر فرمی دارای ارزش هست که مفهوم هاش رو هم ه کنار بذاریم باز هم بشه در موردش مفصل حرف زد. و گفتن اینکه چی نماد چیه و کی نماد کدومه , چندان اینجا جایی نداره.
البته این فقط یه پیشنهاده . و فکر میکنم گذینه ی یک یعنی جنبه ی هرمونتیکی هنری تنها جنبه ی قابل بحث در بین چندین عنوان یاد شده باشه.
هر چند دید شخصیتون به مفاهیم این فیلم قابل تحسین هستند. و البته در جاهایی قابل نقد.....
موفق باشید. به امید مطالب بهتر.....



...............



نوشته بالا از دوستی در مورد پست نقدفیلم 10 عباس کیارستمی مرا بر آن داشت تا به بهانه آن وجیزه ای بنویسم. طولانی بودنش را ببخشید اما پست اصلی در این وبلاگ سرفصل (5- منو بذار خونه مادر بزرگ ) من است .



وجیزه ای برای خودم برای بیداری ؛

سلام دوست من ؛ مطلبی که برایم نوشته اید دور از ذهن و شان بود .



۱- ملاک قابل قبول بودن و غیر قابل بودن را نمی فهمم و اصلا این که در عصر ارتباطات عصر لجام گسیخته فناوری حرامزاده تبلیغات و بمباران هر چیز و هر کس ( بد نیست بدانید ازقرن 2000 به بعد هر انسان در طول مدت عمرخود بیش از چهار سال متوالی را فقط تیزر تماشا می کند از مابقی مولود های حرامزاد شهری و دولتی و علنی و غیر علنی خود و همکیشان و ناهمکیشان خو د ونابه خود ها هم که بگذریم )

نوشتن در وبلاگ آنهم نوشتی در مورد سینما آنهم به این شکل قابل قبول و یا غیر قابل قبول باشد .

دوست عزیز ملاک غیر قابل قبول و قبول بودن این گفته شما چیست ؟

سخن گفتن در مورد این که من چه چیز را دوست دارم و یا ندارم در فضایی از دوست داشتن و نداشتن می تواند سرگرمی شما و دیگر دوستانتان باشد. اما سرگرمی من نیست من متاسفانه و یا خوشبختانه در همه چیز جدی هستم و در این وبلاگ جدی تر .

من کجای نوشته از کلماتی چون دوستش نمی دارم ، تعریف از فیلم بدون نقبی به ساختار ، خوب ، بعد و در کل کلماتی کلی و تکراری که در وبلاگ و نوشته های شما و دوستانتان فله ای و فرغون فرغون یافت می شوداستفاده کرده ام که اینگونه برداشت کرده اید.

این که اینجا جای چه چیزی هست یا نیست فقط به خود من مربوط است مثل دوست گستاخ و از زیر بته عمل آمده ای که به خود اجازه می دهد به مدد همین امکانی که من هم در اختیار دارم به من فحش بدهد . کاش می دانستم کجایش را سوزانده ام و یا او جرات دادن آدرسش راداشت.

دوست من باد دعوای من و او شما را نگیرد و از قصه پرت نشویم.

اگر ملاگ خیر را شما خود عنوان می کنید پس شاید خود خیرنیز نزد شماست و بگویید همه از صغیر و کبیر بیایند و در مورد این که چه بنویسند با شما مشورت کنند . گفته باشم هر کس جز سلام و احوالپرسی در این وبلاگ از این به بعد مطلبی نقدی و سخنی در مورد نوشته هاو یا هر چیز دیگر دارد درست و شفاف بنویسد و من همین جا حاضرم تا ابد الدهر در پاسخش بکوشم و اگر چیزی بلد بود یاد بگیرم و یا یاد بدهم .

دوست من دنیای ما به هزار و یک دلیل دنیای تعارفات نیست. دهکده زیبای شما را آقای مک لوهان و هم کیشان از خود مترقی ترش چند دهه ای است که به مرده شورخانه ا جساد تبدیل کرده اند . آدمیزاد در سالهای آینده باید رنج را قرقره و درد را تنقیه و آرامش را استفراغ کند. آنهم از نوع مجازی اش .



۲- و اما فیلم 10 . مجال آن نیست تا بگویم کیارستمی در تمام سالهایی که فیلم 10 را نساخته بوده به چه چیزی فکر می کرده اما فقط همین را بگویم که اتفاقا فیلم ده از نظر فرمی چیز تازه ای ندارد و اگر دارد قرار نیست ما از این فیلم با واقعیتی و یا حتی آبستراکتی جدید در فرم سینمایی برسیم . سینمای کیارستمی سینمای فرمئ نیست این را هر کس سر سوزن خرده هوشی دارد می فهمد . تمام سینمای کیارستمی را به عنوان مدافع این سینما عنوان می کنم فقط چند مشخصه ساده استوار می سازد . و نه فرم و یا پیچیدگیهایی که شما دنبال آنید. که اگر این گونه بود این او که میبینی" کیارستمی" نبود.

فرم در این سینما هرگز از محتوا جلو نمی زند و همذات آن پس و پیش می شود رمز فرم در سینمای کیارستمی آن زیتون بزرگ و رسیده مدرنیته است در قالب تصاویر ی عیان تر از خود درخت ، اما بسیار زیرکانه و در زیرسایه یک ماجرای عشقی و نگفتن و نگفتن و یا شاید گفتن ( ستایش فدریکو مایور و اسکورسیزی در این مورد جالب توجه است )

این فیلم آنقدر در سادگی تقطیع ها و پلان ها از زاویه دید کوتاه شده مخاطب در گیر فرم است که به جرات می توانم بگویم نمونه نادری از سینمای در اختیار مفهوم است . در این مورد ذکردو دیالوگ کافی است .

( منو بذار خونه مادر بزرگ ) این دیالوگ کل نظام موتاسیونی ایران و حتی شرق را زیر سوال می برد !!!

( شماها عمده فروشین ، ماها خرده فروش ) این دیالوگ کل ساختار خانواده را در ایران و شرق زیر سوال می برد !!!

دوست من کدام فرم کدام کشک ؟

کیارستمی در فیلم ده تمام تلاشش را، تاکید می کنم تمام تلاشش را کرده تا تو در دیدن فیلم درگیر فرم نشوی زیرا مفاهیم دلمه شده در ذهنش به تمامه و یکباره در این فیلم اجازه بروز پیدا می کند و حتی به طور کلی و با احتیاط می توان گفت که او بخشی از همین بی فرمی را نیز فدای مفهوم کرده است .

اگر در مورد فیلمهای خانه دوست کجاست و یا گزارش و یا باد ما را با خود خواهد بر د و یا زیر درختان زیتون چنین نکته ای را می گفتی شاید می شد با اندکی تسامح قابل قبول دانست ولی در مورد فیلم ده هرگز!

فیلم ده همانطور که گفته ام فیلم موقعیتها ست و پرداختن من به صورت مضمونی به این فیلم غیر از دلائل آورده در بالا از آن روست که هر سکانس این فیلم بخشی از هویت مخدوش من تو و جامعه ایرانیست .

دوست من از بس نشستیم و گفتیم که به این دلیل و عموما دلائل شخصی از این فیلم خوشمان می آید و یا نمی آید دیگر حالم به هم می خورد. خوش آمد من و یا دیگری چه گره ای می تواند در رسیدن ما به افقهای جدید و فهم هرآن چیزباز کند.

من در تحلیل فیلم ده هیچ نکته شخصی را لحاظ نکرده ام .

حالا نردبام را بر عکس کنیم و ببینیم این شخص که می گوییم چه خصوصیاتی دارد!!!!!!!!!!!! ؟

هیچ آبستره ای بدون واقعیت و جود ندارد و نیزتمامی واقعیت ها در تصادم با ذهن ما آنکادره می شوند . مگر می شود دم از واقعیت بدون حضور انسان زد . بودن هر چیز در جهت بودن انسان است ( در غیر این صورت خلقت عبث است و اگر شما نظری جز این دارید بگویید تا من نیز چون حشره ای باشم بی مامن و ماوا بی یافتن حقیقت )و در نبود انسان ، واقعیت که هیچ، نسبت با حقیقت هم مخدوش است .بی انسان واقعیت دست نخورده و باقی در خزانه غیب الهی چون حوریان دست نخورده می ما نست بی آن که بکارتش به دست انسان برداشته شود . فکر می کنید که چرا فلانی و یا من از کیارستمی خوشمان می آید به دلیل آن که مقداری تصویر نشانمان داده است ؟

الله اکبر

نه او ما را از بهشتی که در آن هستیم و همه چیزش می پنداریم پرتاب می کند . به دلیل پرده برداری بخشی از واقعیت است، آنهم واقعیت شخصی .بگذریم که سخن به اباحه و تنزل نرود .که متاسفانه روزگار ما روزگار اباحه گری است .

غفلت از مضمون و نبود نقد در این زمینه و ترس از نقد در مورد تابوها و یک مشت منتقد مریض شما را به این اشتباه می اندازد که در مورد هر مطلبی اظهار نظر کنید. آن را شخصی بپندارید و یا غیر شخصی بی هیچ ملاک و حتی سفسطه ای و حتی دلیل گول زننده ای . بی آن که بدانید در جهان امروز شخص چه معنی می دهد و جمع چه معنی ؟

۳- و اما در مورد نماد . این گفته نیز باری به هر جهت است . ما در هر شبانه روز در هر کلام و گفتار( شما از هرمنوتیک نیز سخن گفته اید که در زمان خود به آن می پردازم، اما این نکته را نیز با نگاهی به مبانی هرمنوتیکی بیان می کنم ، منظورم خود هرمنوتیک نیست ) از نماد سخن می رانیم .هر اسم یک نماد است و این دیگر ارسطو یی و افلاطونی و دکارتی و هگلی و شوپنهاوری هم نیست .

نام ... هر چیز نامی است و هر نام کاشف خداست و هر نام عیان کننده همان واقعیتی است که هر کس ذره ای نور حقیقت را بر تابیده پاچه هایش را ور مالیده و در کشف آن به قول بهادری عزیز خشتک پاره می کند.

دوست من با چه دلیلی در کدام کلاس درسی و کدام استاد و معلمی جاو مکان نمادآوردن را مشخص کرده بگو تا ما هم بدانیم . نکند شما نماد را همان المان و یا تمثیل را همان تاویل و تحصیل را همان تعغیر و یا ... پنداشته اید .

۴- و اما در موردهرمنوتیک .

هرمنوتیک چیست ؟

اگر هرمنوتیک جدید (با نسخه قدیمی اش کاری ندارم که پای قرآن و کلی متن مذهبی و حوزه آسمان به پیش می آْید .) را با تمام مشخصه های جدیدش به عنوان علم در نظر بگیریم سخن گفتن درحوزه هر علمی و در چهارچوب آن آنهم با موضوع سینما و در مورد فیلمی مثل 10 سرشار از تاویل و تفسیر و نماد و غیره و غیره است که در مجموعه کتابهایی که دارد چاپ می شود به تفضیل به آن پرداخته ام.

من نفهمیدم در مورد فیلم ده باالخره بهتر بود نگاهی فرمیکال می داشتم . نگاهی بدون پرداختن به مضمون ! و یا نگاهی هرمنوتیکی ؟

و اصلا این نگاهها مگر میتوانند بی نسبت با همدیگر مطرح شوند ؟

و اصلا مگر در چند پست قبلی از دوستان نخواستم که آنان انتخاب کنند و من بنویسم ؟

دوست من قسم حضرت عباس را قبول کنم و یا دم خروس را !

پیداست که تفاوت میان تاو یل با تفسیر را نمی دانید.تفاوت مضمون را نیز با هرمنوتیک، اگر قرار باشد ، آدمها از همین الان تصمیم بگیرند که به طور کامل تاویلی سخن بگویند. دیگر هیچکس سخن دیگری را فهم نخواهد کرد و می بایست تروفو را نیز از گور صدا بزنیم تا تمام لغت نامه ها ی دنیا را در فیلم دیگری به صورت نمادین بسوزاند !

حلاج جان بر سر تاویل نهاد ، عین القضات بر پوستین تاویل شمع آجین گشت و مولوی بر کنف تاویل است در دل مردمان... باز هم بگویم ؟

دنیای سراسر تاویل بازار مکاره ا یست که در آن هیچ متایی خریدار ندارد زیرا که فهم نمی شود .

۵- فرموده اید تنها از نظر هرمنوتیکی فیلم ده قابل بحث می باشد .

مگر هرمنوتیک چیزی جز بازگشت به متن اثر است در کاویدنی اینچنین؟

نوشته های من در مورد فیلم ده حدود هشتاد صفحه شد و در آن کل موضوعات مطروحه در سرفصلها نه تنها قابل بحث بودند بلکه بهانه ای بودند در کاویدن بخشی از زخمها ی این ملت و این سرزمین و بیش از همه خودم !

مگر وظیفه منتقد ( بخوانید تحلیل گر ) جز این است که به فهم اثر کمک کند . که آن را در سطوح رقیق تری از مفهوم استریلیزه تر و شفاف تر کرده و آن را اندکی به فهم خود از ابهام در بیاورد ( ابهام رمز هنر است ) که اثر را جراحی کند و گاه چه کار چه بیهوده و عبثی .

( عبدالکریم حکایت نویس مباش چنان کن تا از تو حکایت کنند)

که خود به عبث بودن نوشتن در مورد اثر هنری دیگری واقف هستم اما این کار برای من الزامی است چون خود قادر با آفرینش هستم . چه تمرینی از این بالاتر و زیرکانه تر که بنیان آموختن از منظر تحلیل و دیدن و نوشتن و لمس نگاه استاد و معلم باشد.

در مورد دید شخصی که دوباره تکرار کرده اید فکر می کنم گفته های بالا راهبرد داشته باش .



در پایان این وجیزه تاکید می کنم که این نوشته بیشتر از آن که برای شما باشد برای خودم است همان ( شخص) که مورد مثال شما نیز بود . و الا برای یک دستمال قیصریه را به آتش نمی کشند !!

در ضمن اگر نقدی دارید درست، شفاف و پس از خواندن کامل بی هیچ نظر شخصی ارائه فرمایید .

یا علی




+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم دی 1386ساعت 0:37 توسط مانی | 46 نظر

--------------------------------------------------------------------------------

دموکراسی
دموکراسی هم حدی دارد . خوب است اما نه به اندازه ای که آدم حناق بگیرد .

عزیزی دوست دارد به ما فحش بدهد . خوب بدهد ما پوستمان کلفت ، فحش خورمان ملس و دیگر ...

نمی دانم این جمله ازکیست :

من با عقیده تو مخالف هستم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی .

جمله خوب ، بدی است.

دوست من تو هم فحشهایت رابده ، رازهایت را بگو ، درد دلهایت را بنویس ، قول می دهم آدم رازداری باشم ولی از این به بعد فقط من فحشهایت را خواهم خواند .



به احترام دوستان بسیاری که با پیامهای خصوصی و ایمیلهای فراوان مرا مورد لطف خود قرار داده و می دهند ، تا زمانی که این دوست من فحشهایش تمام شود یا به خدمت سربازی برود و یا به خانه شوهر و یا وسط کویر بدون اینترنت بماند، بعد از خواندن فحشها پیامها را نمایش خواهم داد.



+ نوشته شده در جمعه هفتم دی 1386ساعت 4:39 توسط مانی | 26 نظر

--------------------------------------------------------------------------------





در شروع نقد فیلم ده (سینمای کیارستمی ) و پیشنهادهایی که دوستان داده اند این بخش از اهمیت ویژه ای برخوردار بود . در این سرفصل نوشته ای از خود کیارستمی را با تیتر کلی سینمای نیم ساخته می آورم ، اهمیت این نوشته بیشتر از آن روست که در بیان کیارستمی خواسته و یا ناخواسته به مانیفستی در مورد او و سینمایش تبدیل می شود .

دو سرفصل دیگر را با نوشته هایی از خودم میهمانتان خواهم کرد.

سینمای نیم ساخته

خیال می کردم سالن سینما را برای این تاریک می کنند که تصویر روی پرده بهتر دیده شود. وقتی توی این تاریکی به فرورفتن تک تک آدمها در صندلی هایشان خیره شدم ، فهمیدم این تاریکی دلیل مهم تری دارد . این تاریکی برای جدا کردن آنها است. برای خلوتشان . برای این که هر کس تو ی صندلی خودش و توی خودش برود .کنار هم باشند و لی کاملا جدا از هم و هرکس به هنگام تماشای فیلم دنیای خاص خودش را بسازد . از این شهر ، از آن مزرعه ، از این آدم و یا آن شیئی که بر پرده ی سینما ظاهر می شود ، فضاها و آدمهای خودش را بسازد. هر کس از دنیای ویژه خود ، فیلم ویژه ای بسازدکه شبیه دیگری نیست.

سینما نه از یک جهان که از جهان های متفاوت ، نه از یک واقعیت که از واقعیت های بیشمار ، نه از یک داستانی واحد که از روایتهایی گوناگون خبر می آورد . برای سینماگر درست همچون تماشاگر ، حقیقت ، چیزی بیرون از نظام قراردادهای سینمایی نیست، ولی به آسانی می توان دید که این نظام دگرگون شدنی است. واقعیت زندگی روزمره و رویدادهای آن نیز چیزی خارجی و ابژکتیو نیست، چیزی است که ما خود می سازیم و به آن زندگی می بخشیم .جهان هر اثر ، دنیای هر فیلم ، برای هر یک از ما از حقیقتی تازه سخن می گوید .در تاریکی و خلوت هر سالن سینما و روی هر صندلی ، در لحظه تنهایی ، دنیای ویژه و یکه خود را می آفریند، به هر کس امکان می دهد که تا به آرزوها و اشتیاق های درونی خود د ست یابدو آنها را آزادانه برای خود بیان و تکرار کند . اگر هنر دگرگونی بسازد یا طرحی نو در اندازد ، نمی تواند جز از راه آفرینش در ارتباط با آزادی مخاطب فراهم آورد. میان دنیای خود ساخته و دلخواه هنرمند و دنیای آفریده مخاطب ، دنیای ذهنی و آزاد اندیش او رابطه ای محکم ، ناگسستنی و همیشگی وجود دارد .هنر به انسان اجازه می دهد تا حقیقت را چنان که می خواهد و چنان که به گمانش درست می آید یا آرزو می کند. بیا فریند و زیر بار حقیقت های تحمیلی نرود. سینما امکان می دهد تا هر سینماگر و هر مخاطب از درد و رنجی که آدمهای ساده در زندگی روزمره خود تحمل می کنند، حقیقت نهانی رنج انسان را دریابدو تصویر کند و آن همه را از خود بداند. اگر برای سینماگر ، تعهدی در جهت دگرگونی زندگی هر روزه منظور کنیم .این تعهد جز در تحقق آزادی آفرینش معناها از سوی تماشاگران یافتنی نیست، زمانی که می توانیم جهان فیلم را چنان بسازیم که دنیایی از تضادها و تناقض ها جلوه کند ،امکان دگرگونی تماشاگر را فراهم کرده ایم. دنیایی هست که ما آن را واقعی می پنداریم اما عادلانه اش نمی خوانیم .این دنیا ساخته و پرداخته ذهن ما نیست. مورد قبول ما هم نیست. ما با ابزار سینما دنیایی می سازیم که با رها واقعی تر و عادلانه تر و زیباتر از دنیای پیرامون ما ست. نه چون تصویری دروغین از جهان می سازد، بلکه چون بیشتر از تضادها خبر می آورد .از تضاد دنیای آرمانی و دنیای واقعی ما . در این دنیا از آرزوها ، اندوه ها ، حسرت ها ، داشتن ها ، نداشتن ها ، خوشیها ، رنج ها ، موفقیت ها ، و شکست ها بیشتر می توان نشان یافت .دنیایی به غایت زیبا که که در آن زشتی ها و پلشتیها بیشتر رخ می نماید. تجربه های فردی در این مورد سهمی اساسی دارند .

وقتی دنیای فیلم را پیش چشم تماشاگران بگسترانیم ، هر یک از آنان از راه تجربه های خود می آموزندتا جهان ویژه خویش را بسازند. آنها به آنچه هست ، رضا نمی دهندو به دنبال چیزی خواهند بود که می باید با شد . رابطه ای هست میان حقیقتی که می سازیم و جهانی که ساخته شده که مورد پسند ما نیست. اینجا می خواهم به حرف گدار اشاره کنم که گفت: ( واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است ) و همچنین از شکسپیر نقل کنم که ( ما از جنس رویاهامان ساخته شده ایم ) یعنی ما به رویاهامان شبیه تریم تا به زندگی واقعی مان . سینما پنجره ای است که به رویاهامان باز می شود .رویاهایی که به کمک آن خود راباز می شناسیم و با آگاهی و شوری که از همین رویاها به دست می آوریم زندگی را به نفع رویاهامان تعغیر می دهیم.

در صندلی سینما خلوت می کنیم و به درون خود می رویم و خود را از طریق رویاهامان باز می شناسیم شاید در هیچ نقطه ای به اندازه سینما این همه کنار هم و جدا از هم نباشیم، این معجزه سینماست. صندلی سینما بیش از صندلی روانکاو می تواند به تماشاگر کمک کند تا خود و نیازهای خود را باز شناسد. و به کمک فیلم نیم ساخته ما فیلم خودش را بسازد .صدها تماشاگر در یک لحظه فیلمی می سازند که فقط متعلق به خود آنها ست و متناسب با دنیای مجرد درونی خودشان . می خواهم با زهم به گدار اشاره کنم که گفت ( آنچه که زنده است ، چیزی نیست که روی پرده است ، بلکه آن چیزی است که میان تماشاگران و پرده است)خیال می کنم در این تعبیر سینماگر و تماشاگر سهمی برابر دارند . نه به این دلیل که سینماگر مجذوب می کندو تماشاگر مجذوب می شود .این برایری نیست . تماشاگر خلاق است و سهمی برابر با خلاقیت خود می خواهد .گاهی تماشاگران فیلمها را بهتر از آنچه ما ساخته ایم تصور می کنند و به عبارت بهتر می سازند ، و این نشان می دهد خلاقیتی بیش از آنچه ما داشته ایم دارند .

من همیشه به سینمایی فکر میکنم که فرصت بیشتری برای تماشاگر فراهم آورد،( سینمایی نیم ساخته) سینمایی ناتمام که با ذهن تماشاگر خلاق ساخته و تمام شود و حاصل کار، صد ها فیلم بشود ، حاصل ذهن خلاق صدها تماشاگر . این واقعیتی است که فیلم بدون داستان در بین غالب تماشاگران توفیقی نخواهد داشت . اما این داستان باید جای خالی داشته باشد، مثل جدول کلمات متقاطع ، تماشاگر خودش آن را پر کند. مثل نقش یک کاراگاه در یک ماجرای پلیسی این را باید تماشاگر کشف کند. مثل پازل . باید فکر کند با اتصالهایی که فقط مربوط به خود اوست ، داستان خودش را آن طور که می خواهد بسازد. باید خودش کشف کند تا داستان مال خودش شود.

به نظرم این دخالت خلاقا نه ی تماشاگری است که انتظار داریم فیلم روی پرده را زندگی ببخشد .در غیر این صورت تماشاگر و فیلم هر دو می میرند . قالب های کامل داستانی و منسجم ، آنچنان محکم که به اصطلاح مو لای درزشان نرود ، یک حسن بزرگ دارند و یک عیب بزرگ ، این که نه مولای درزشان می رود و نه ذهنیتی به درونشان .به همین دلیل همه تماشاگران با بضاعتهای فکری و فرهنگی متفاوت ، به فیلم واحدی می رسند و این همه گوناگونی تماشاگر مقابل اثرما یکسان می شود و از بین می رود . در سده ی دوم سینما احترام به تما شاگر و قبول تما شاگر به عنوان موجودی فهیم و سازنده در جریان فیلمی که می سازیم امری اجتناب ناپذیر است . برای رسیدن به این امر مهم شاید لازم است از قله رفیع( خدای صحنه ) بودن پایین آمد و تماشاگر فیلم خود شد ، در صندلی کارگردانی ( کدام صندلی در ایران ) نیز همانند صندلی سینما در تاریکی به خود فرو رفت . تماشاگر چیزی شد که جلو دوربین اتفاق می افتد ، به هنگام ساخت فیلم نیز همواره تماشاگر بود . نقش اتفاق و تصادف را درامر ساخت باور کرد و جدی گرفت . باور کرد که همیشه همه چیز همانطور که در ذهن ما شکل گرفته قابل اجرا نیست . این فقط در سینمای انیمیشن امکان پذیر است . در فیلم زنده و در کنار موجودات زنده ( بازیگر یا نابازیگر ) در جلوی دوربین ، نقش اتفاق و تصادف را در امر ساخت باور کرد و جدی گرفت . هیچ شکل از پیش ساخته شده ای وجود ندارد . همه چیز مربوط می شود به کنش متقابل بین عناصر زنده و سازنده یک فیلم . باید در لحظه ساخت تماشاگر خود بود و همراه چیزی رفت که زنده ، پر انرژی و مستقل است . مستقل از ما .

(صد سال سینما در قلمرو فیلم سازان بود به سده دوم امیدوار باشیم)

( عباس کیارستمی ) فصلنامه طاووس شماره های 5 و 6 پاییز و زمستان 1379 صفحه 22و 23

+ نوشته شده در شنبه دهم آذر 1386ساعت 0:10 توسط مانی | 28 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


در زمستان 1385 از طرف دانشجویان دانشگاه نیاوران برای برگزاری جلسات نقد و بررسی فیلم دعوت شدم . همایی عزیز واسطه این دعوت بود و پذیرفتم.فیلم های برکت اثر ران فریک، مرگ یزد گرد اثر بهرام بیضایی، ده و پنج آثار عباس کیارستمی، انیمیشن های پیرمرد و دریا اثر الکساندر پترو، پدر ودختر، راهب و ماهی آثار میشل دودوک، در این جلسات بررسی شد.



۱۰



فیلمی از عباس کیارستمی



A Film by

Abbas Kiarostami



در مورد فیلم ۱۰ از نوشتن به شیوه مرسوم خودم خودداری کرده ام ، دوستان خوبم می توانند در کامنت هایی که برایم می گذارند تیترهای زیر را انتخاب کنند .در پستهای بعدی تیتر هایی که توسط دوستان بیشترین انتخاب را داشته باشند ، تحلیل و نقد خواهم کرد.







1- فیلم 10 از زاویه هرمنو تیک یک اثر هنری .



2- چرا فیلم 10 و چرا از 10 به 1 و نه از 1 به 10.



3- شماها عمده فروشید ، ماها خرده فروش. (زن روسپی )



4- من خودم را دوست دارم پس هستم . ( مادر امین )



5- منو بذار خونه مادر بزرگ . (امین )



6- من چه گهی بخورم آخه ؟ ( امین )



7- ما آمده ایم که از دست بدهیم ، ما چقدر برای از دست دادن آماده ایم ؟



8- فیلمی در مورد مادر ، زن ، خواهر ، مادر بزرگ ، دوست ، عشق و فرزند ...



9- بررسی روابط متقابل میان آدمهای داستانکها ؛

امین و مادرش ، زن و شوهر سابقش ، زن و شوهر فعلی اش ، زن و خواهرش ، زن و زن سالخورده ، زن و زن روسپی ، زن و دختری که از از امامزاده بر می گردد ،زن و دوست دخترش ، زن و دختری که نامزدش او را ترک کرده .



10- تا وقتی بچه ایم آویزون مامانیم ،یه خورده بزرگتر که می شیم آویزون بابایم ، یه خورده بزرگتر که می شیم آویزو ن دوستامونیم ، بزرگتر که می شم آویزون شوهرمونیم ، وقتی بچه دار می شیم آویزون بچمونیم ...( مادر امین )

...



11- عباس کیارستمی چگونه فیلم می سازد ؟



12- اولین پلانها در فیلم های کیارستمی .



13- نقش اتفاق در فیلمهای کیارستمی .



14- نقطه چین در آثار کیارستمی .........



15- کیارستمی یا ماشین تولید سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟



16- سینمای نیم ساخته ، پازل .



17- صندلی سینما به عنوان روان کاو !



18- فیلمهای کیارستمی به مثابه مستند هایی چیدمان شده .

...

19- رویه عصیانگر زن ایرانی .



20- در روزگار عسرت همه مفاهیم دچار بحران هویتند و زن نیز در مفهوم زن بودن خود از این قاعده مستثنی نیست .



21- فروختن زن معنایی است که این دیالوگ ها در خود نهفته دارد.



22- که یعنی" منطق سنت باید حفظ شود اما صورت سنت باید و یا می تواند عوض شود"

...



23-کیارستمی از کجا شروع کرد و چگونه به این نقطه رسید ؟



24- کیارستمی و سهراب شهید ثالث ، امیر نادری ، ابراهیم گلستان ...



25- کیارستمی شعری که زندگی نام دارد .



26- یعنی شما می خوای از مزه یه گیلاس هم بگذری ؟ (طعم گیلاس )



27- نخل طلای کان اوج کیارستمی نیست ، او تازه آغاز شده است !



28- کیارستمی ؛ یکی از بزرگترین فیلم سازان برجسته قرن بیستم( به قول کایه دو سینما ) کیارستمی شکوهمند .



29-کیارستمی و 62 جایزه ملی و بین المللی تا سال 1999

...



30- چرا کیارستمی را دوست دارند ؟



31- کیارستمی امپراتور هنر ژاپن .



32- سینما مهمترین دریچه ورود به دنیای مدرنیسم .



33- او را غربیها به ما شناساندند ، مثل خیلی چیزهای دیگرمان ! !!



34- سینمای معاصر به دو دوره قبل و بعد از کیارستمی تقسیم می شود. ( گدار )

...



35- خانه دوست کجاست ؟



36- عکسهای من حاصل عشقم به هنر عکاسی نیست ، بلکه نتیجه عشقم به طبیعت است .( کیارستمی )



37- صد سال سینما در قلمرو فیلم سازان بود . به سده ی دوم امیدوار باشیم . (کیارستمی )

...



38- کیارستمی و میر احمد میر احسان .



39- نام سینمای رویکرد گرا را برای آن برگزیده ام. ( میر احمد میر احسان )



40- نخل طلای کان را بیهوده به کسی نمی دهند. ( جمشید ارجمند )



41- سادگی نهایت پیچیدگی است .( انشتین )



42- عباس کیارستمی ستونی بر پایه تصویر. ( جمشید ارجمند )



43- واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است .( گدار)



44- موج کیارستمی و فیلم سازان جوان.



45- دیگر فعالیتهای کیارستمی، عکسها و نقاشیها و شعرها .



46- ویدئو آرت ها ، اینستالیشن ها .



47- 5 ( ویدئو آرت )



48- حافظ وسعدی به روایت کیارستمی .









+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مهر 1386ساعت 15:10 توسط مانی | 77 نظر

--------------------------------------------------------------------------------

مرگ یزدگرد
زمستان 1385

در زمستان 1385 از طرف دانشجویان دانشگاه نیاوران برای برگزاری جلسات نقد و بررسی فیلم دعوت شدم . همایی عزیز واسطه این دعوت بود و پذیرفتم.فیلم های برکت اثر ران فریک، مرگ یزد گرد اثر بهرام بیضایی، ده و پنج آثار عباس کیارستمی، انیمیشن های پیرمرد و دریا اثر الکساندر پترو، پدر ودختر، راهب و ماهی آثار میشل دودوک، در این جلسات بررسی شد.



چو ایران نباشد تن من مباد



DEATH OF YAZDGERD

Bahram Beyzaie









نخستین بار از یکم مهرماه تا بیستم آبان ماه 1358 در تالار چهار سوی تئاتر شهر اجرا شد. با یاری این همکاران :



سوسن تسلیمی زن

مهدی هاشمی آسیابان

یاسمن آرامی دختر

امین تارخ سردار

محمود بهروزیان موبد

کریم اکبری سرکرده

یعقوب شکوری سرباز



پوشاک و پس آرایی بهرام بیضایی

سرپرست اجرا ایرج رامین فر

بزک فرهنگ معیری

عکس عزیز ساعتی

کارگردان بهرام بیضایی

.....................



اجرای صحنه ای مرگ یزد گرد در خرداد و تیر1360 به فیلم در آمد.

با یاری این همکاران :

سوسن تسلیمی زن

مهدی هاشمی آسیابان

یاسمن آرامی دختر

امین تارخ سردار

محمود بهروزیان موبد

کریم اکبری سرکرده

علیرضا خمسه سرباز



تهیه،کارگردانی،تدوین بهرام بیضایی

دستیار کارگردان واروژ کریم مسیحی

سرپرست تولید حمید سهیلی

تدارک حسن بکتاش / اصغر وطنخواه

جای کار به لطف خانواده عصاری آران

طراح پوشاک و سرپرست اجرا ایرج رامین فر

ابزار و رداها مستعار

بزک جلال معیریان / عبدالله اسکندری

عکاس عزیز ساعتی

مدیر فیلمبرداری مهرداد فخیمی

دستیار فیلمبردار بیژن عرفانیان

همکاران فنی یوسف وظیفه / حسین کریمی / رامین پورسعید

&

هادی((سالار)) دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:05 http://philipo.tk

غره مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پی ما برده اید

نومید هم مباش که رندان جرعه نوش نا گه به یک ترانه به منزل رسیده اند

به ما هم سر بزن
آماده تبادل لینک
.::بیا تا با هم باشیم::.

رحیمیان دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 http://rahimian.blogsky.com/

سلام روح ا... عزیز
عکس خیلی قشنگیه.
سال نو را بهت تبریک می گم و سالی پر از موفقیت را برایتان آرزومندم.

کسی منو دوست نداره سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 16:50 http://keleng .blogfa.com

سلام
آقای بلوچی اگه بدی از من شنیدید معذرت می خوام وبه بزرگی خودتون ببخشید حلالم کنید
پیشاپیش سال نو رو به شما وخانواده محترمتون تبریک میگم انشا... سالی پراز خیر وبرکت داشته باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد